هلو گایز✋
لطفا منو با چاقو نکشید😥
ببخشید برا این مدت که نبودم.
داشتم از فندوم دست میکشیدم که دوباره منو به فندوم کشوندن😶😊بعدش هم داشتم برا اتفاقایی که قراره تو فف بیفته برنامه ریزی میکردم و الان تا آخر فف،اتفاقات اصلی برنامه ریزی شده😋
و اینکه بازم ببخشید.چون دیگه چنین مکث بلندی تکرار نمیشه😚😘
اون ستاره رو فشار دهید و کامنت بارون کنید...دیه هیچی نمیخوام.🤗❤💜
مرسی گایز💚💙شروع کنید.😉
________________________________________________
«زیام»
Harry's p.o.v
(دو روز بعد.بار)
اد کاغذو لوله کرد و بین مشتش گرفت و با قیافه متفکرانه ای بهم خیره شد.
اد-ساموئل از نقشت خوشش نیومده.
خوشش نیومده که نیومده،چکارش کنم،راه بهتری داره بندازه جلو پام.
شیشه واینو برداشتم و سر کشیدم-به چشمای گشاد شده اد هم توجه نکردم-بعد شیشه رو کوبیدم به میز و با پشت دستم لبمو تمیز کردم.
-منظورت چیه خوشش نیومده؟
شونه بالا انداخت و کف دستاشو رو هم گذاشت.
اد-مزخرفات همیشگی:«هوموفوبیا»!
-آههههه خب...آم...همین کم مونده بود...مجبور بودی همه جزئیاتشو براش بفرستی؟
اد-فک میکنم،آره.
چشامو چرخوندم.آرنجامو روی میز گذاشتم و سرمو بین دستام گرفتم.
چشمامو بستم و درد بدی وارد سرم شد،پس دوباره چشامو باز کردم،لعنت به الکل.ال-هی!
سرمو بالا گرفتم و الکو دیدم،بدون اینکه بهم نگاه کنه،حتی کوچیک ترین نگاه،جوری که انگار من اصلا اینجا نیستم...
سفارش ادو براش روی میز گذاشت و روی صندلی سوم نشست و نفس سنگینی بیرون داد.ال-« نقشه »هاتون به کجا رسیده؟
اون کلمه رو با لحن مسخره ای گفت،جوری که انگار هیچ ارزشی نداره.البته برای اون نه،ولی اینکه بهم نگاه نمیکه مسخره تره.
حقم داره،اون چیزی از ماجرا نمیدونه.اد-فک نمیکنم بخوایم با بقیه در میون بذاریم.
اد گفت و با سریع ترین حالتی که میتونست کاغذو چپوند تو جیب کتش و با لبخندی راست نشست.
الک لبخند کجی زد و زیر چشمی بهم نگاه کرد.
ال-هوممم،،نمیخواد نگران باشی اد من مثل بعضیا خیانتکار نیستم.
VOUS LISEZ
Mystery love, Mystery life(L.S/Z.M)*ON HOLD*
Fanfictionوقتی که لویی و زین شاهزاده های گمشدن و سر از یه جزیره در میارن، و چهار تا پسر جوون که توی فانوس دریایی زندگی میکنن اونا رو پیدا میکنن. یا اینکه، پرنس لویی ولیعهد انگلستانه و برعکس برادرش به قوانین و آداب توجهی نمی کنه، در این حین هری یکی از پسراییه...