Chapter 5....Part 1

423 72 39
                                    

«ناخنک نزن»

Harry's p.o.v

-گایز رنگتون اضافه نیومده؟

جاستین به قوطی رنگایی که کف اتاقشون بود اشاره کرد.

ج-هنوز کارمون تموم نشده،فک نکنم اضافه بیاد!

سرمو تکون دادم...قرار بود بعدش روشو رنگ بزنیم تا اینکه دیدیم هیچی رنگ نمونده و اتاق به طرز فاکواری شبیه دیوونه خونست...همین کافی بود که برم سمت اتاق لیام و ازش رنگ بخوام و اون دوباره شروع کنه به سررنش کردنم.

هوا هم تقریبا تاریک شده و شام....

وای اصلا یادم نبود که امشب نوبت منه که شام درست کنم.دستمو روی چشام گذاشتم و دست دیگمو روی کمرم.

الان باید کدوم یکی رو حل کنم....رنگ اتاق یا غذا؟
مسلما غذا...

ج-هرییییییی،کجایی!

افکارمو عقب زدم و حواسمو به جاستین دادم.

-چی گفتی؟

ج-میگم مگه رنگای خودتون کافی نبود؟

-امممم ولش کن مهم نیست...فعلا.

فک کنم بهتره برم و اون غذای کوفتی رو درست کنم اول....
این موضوعیه که الان تو الویته...

بعدش میتونم بشینم و تا میتونم درباره برنامه های بعد از سفرم به انگلستان فک کنم...اینکه بعد از برکنار کردن اون پادشاه میخوام چکار کنم؟
تاجو بذارم سرم...
ولی نه!من نمیخوام یکی مثل اونا باشم.
شاید سلطنتو به ساموئل واگذار کنم....

'شاید اصلا اون بازیو نبری!'

این دقیقا همون چیزیه که فک کردن بهش بدمو به لرزه میندازه،اگه نتونم ببرم،اگه نتونم اون شاهزاده لجبازو راضی کنم؟
ولی نه مخ زدن لویی اونقدرا هم کار سختی نیست،هست؟
اون همین الانشم تحت تأثیر این بازی قرار گرفته.

'خودت چی؟'

نه،نه،نه...من فقط دارم طبق برنامم پیش میرم و این چیزی نیست که تو برنامه من وجود داشته باشه.

'همیشه همه چی اونطوری که میخوای پیش نمیره'

این صداهای لعنتی واقعا اعصاب خوردکنن.همیشه خلاف چیزی که من میخوام رأی میدن.منشأعشونو هنوز پیدا نکردم ولی میدونم یجایی تو وجومه،جایی که هنور نشناختمش.
و این کاری میکنه این حرفاش ضعیف نشون داده بشن و زیاد اهمیتی بهشون ندم.

________________________________________

Niall's p.o.v

هری یدفه انداخت و رفت.بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه.

از روی زمین بلند شدم و رفتم جلوی در و به رفتن هری نگاه کردم.
اون چشه؟

چشامو چرخوندم و شونه بالا انداختم.

Mystery love, Mystery life(L.S/Z.M)*ON HOLD*Onde histórias criam vida. Descubra agora