Chapter 4...Part 2

455 75 41
                                    

«بریم رنگ بخریم»



Liam's p.o.v

(ساعت ۱۵:۵۲)

-لیام،لیام بیدار شو!

یکم وول خوردمو بالشو محکم تر گرفتم.رواندازو کشیدمرو خودم و دستامو  جلوی سینم تو هم قفل کردم.

-هی بیدار شو.

رو انداز از روم کنار زده شد و جسم سنگین روم افتاد.یکم به خودم پیچیدم و سریع چشامو باز کردم و برگشتم و دیدم یکی روم نشسته.

-چی شده؟!

ز-نمیخوای بیدار شی خرس قهوه ای تنبل.

-چکارم داری؟!

آروم بلند شدم و نشستم و اونم روبروم نشست.

ز-مگه نمیخوایم بریم رنگ بخریم؟

چشامو مالوندم و گلومو صاف کردم.

-رنگ؟!!کدوم رنگ؟!

چش غره ای رفت و دست به سینه نشست.با اینکه تازه چند هفته اس بود اینجا بودن ولی میتونم بگم بهترین دوستمه.اون خیلی خوبه.

ز-خیلی خب جناب آقای پین،بنده بعنوان شاهزاده دوم انگلستان بهت دستور میدم این تن لشتو از روی تخت جدا کنی و همه رو جمع کنی که رنگ بخریم.

یکم اخم کردم.قیافشو مظلوم کرد و گونمو کشید.

ز-آهععع ...شوخی کردم ،من به دوستام دستور نمیدم.مخصوصا به یکیشون که خیلی خوشگل میخنده.

دستشو کنار زدم و پرسیدم.

-چه رنگی؟!

با انگشت شست و اشارش نوک بینی مو گرفت و فشار داد.

ز-میخواستیم دیوارا رو رنگ کنیما!

دستشو آروم از روی دماغم برداشتم و زین شروع کرد خندیدن.

-نکن!

ز-خوشم میاد.

-میدونی که دوس ندارم.

ز-برا همینه خوشم میاد دیگه.

آروم از روی تخت بلند شدم و پیراهنمو از روی صندلی میز تحریر برداشتم.دستامو توی آستیناش فرو کردم و کمدو باز کردم.جعبه ای که پولارو توش میذاشتیمو بیرون آوردم و بازش کردم.

ز-لیستو از قبل نوشتم.فقط میمونه که.....چقد پول داریم؟!

داخل جعبه رو نگاه کردم و کاغذی که روش بودو برداشتم.

-نه شلینگ!

ز-میگم برای خرید کافیه؟!

شونه بالا انداختم و پولارو توی کیسه ریختم.

-هری و جاس هم توی اتاقاشو پول دارن.فک کنم بس بشه.

ز-پس من میرم به نایل و جاس بگم آماده باشن،تو ام به هری و اون داداش خلم بگو.

Mystery love, Mystery life(L.S/Z.M)*ON HOLD*Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang