دست و دلم به نوشتن نمیره.
پس برات میگم.
همه چیزو.خط به خط.
کلمه به کلمه.
حرف به حرف.خوب گوش کن.
چون قرار نیست زیاد طول بکشه.برات میگم از رسم روزگار.
از غروب تا طلوع.
من پیشتم.
YOU ARE READING
Immortal (L.S)
Fanfiction[COMPELTED] چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کن که من کجا رسیدهام به کهکشان، به بیکران، به "جاودان" داستانی درباره 'لری استایلینسون'