هیچکس نیست تا نگرانمون باشه،
پس این من و توییم که به جاده میزنیم.به مقصدی که وجود نداره و جادهای که تمومی نداره.
به دریایی که به وجودش اطمینان ندارم و به جنگلی که درخت نداره.تمام خطهای جادهرو به خاطر میسپرم.
چون حالا اثری از تورو توی خودشون حبس کردن و من کسی نیستم که ذرهای از تورو از دست بده.تمام تکدرخت هایی که از توی دیدم محو میشن و تمام تیر چراغ هایی که قرار نیست زندگی مارو روشن کنن.
حالا برمیگردم و به بُتم خیره میشم.
به تمام پیچ و تاب های ماهرانش و خراشها و انحناهای برّندنش.
به جدیتی که توی تار و پودش همیشگی شده و به چشمهایی که..گفته بودم ما طلسم شده به سکوتیم؟!
"کجا میریم؟!"
میپرسم ازت و تا آخر دنیات زل میزنم بهت.
"جایی که هیچکس نباشه."
دریای من،
درسته که تنها کسی که برات مونده، ساحل قحطیزدته.
ولی ما که هیچکس رو نداریم!"جایی که فقط تو باشی،
فقط تو،
تا انقدر نگاهت کنم تا تمام جنگهای جهان تموم بشن."تمام کهکشانها، توی چشمهات جمع میشن و
تویی که با انداختن نگاهت سمت منِ فانی،
من رو توشون معلق میکنی.
من رو به داغی تن ستارهها میکشونی و توی سیاهچالههاش، حبسم میکنی.شکنجهگر رئوفم،
تصمیم به بیصدا کشتن من گرفته."جنگی که تو، توی من راه انداختی چی..؟
اونم آتش بس داره..؟""یه روزی میاد که جفتمون،
میشیم بازندهی همون جنگ.
جنگی که هیچ برندهای نداره.
پس آره، اونم پایان داره و پایانش،
من و توییم."راستی..،
هیچوقت بهم نگفتی که من قربانی و اسیر و جانباز و کشته این جنگم!من و تو،
به مِه گره خوردیم.
خاکستری، شده رنگ تکتک سلولای این رابطه.
غبار، توی نفسهامون بیداد میکنه و سرما،
شیطان آتشین ما شده.توی مه و غباری که من محو توام و ماشینی که به دست تو خاموش میشه و کنار ناکجاآباد پارک میشه.
منی که به ماشین کوبیده میشه و لبهاش به غارت میرن.
قلب و مغز و روحش هم همینطور.
دستهایی که استخونهای پهلوم رو فشار میدن و
انگشتهایی که شروع به کندن موهات میکنن.
و نفسهای داغی که..چند ساعت از نیمه شب گذشته آموره؟!
[من و تو دو نیمه یک انسانیم.
نه؛ تو و من یکی هستیم؛ یکی.
بیتو من نبودم، این که هستم نمیبودم.
از زبان من حرف میزنی؛ بیتو شاید من نمیبودم.]**
نظری؟ سخنی؟ انتقادی؟ پیشنهادی؟❤
YOU ARE READING
Immortal (L.S)
Fanfiction[COMPELTED] چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کن که من کجا رسیدهام به کهکشان، به بیکران، به "جاودان" داستانی درباره 'لری استایلینسون'