صدای یه جیرجیرک میاد.
فکر کنم همونیه که همیشه دم پنجرمون مینشست و تو بودی که دستاتو میزدی زیر چونت و زل میزدی بهش.
همون موقعهایی که تو بودی و شب بهخاطر حضور تو،
پا پس میکشید و تو میشدی حاکم دنیا.حاکم دنیای منی که محو تویی میشدم که محو آسمون بود.
سیگارت رو روی طاقچه فشار میدی و سوختگیش رو تا گوشت و استخونم حس میکنم.
چشم از روبروت برنمیداشتی و متوجه من از دست رفتهام نمیشدی.صدای جیرجیرک قطع میشه.
تمام خاطراتت از ذهنم میپرن.
میپرن و مغزم جیغ میکشه از جای خالیشون.دریا؟!
میدونی چند ساعت از غروب گذشته؟!
چندتا از جذر و مد هات گذشته؟!
چند بار با غمهات بالا اومدی و چندبار توشون فرو رفتی؟!
به مرگ رسیدی و به مرگ رسوندیم؟!من فقط از این همه حجم تنهایی در عین حضور نفسهای تو خسته شدم!
قهوههارو روی میز میذاری و من هنوز تو خودم چمبره زدم.
قلبم درد میکنه و خون خودمو میممکم.کاشکی میفهمیدی،
سرمای قلب من،
با هیچ قهوه و شومینه و آتیشی،
از بین نمیره.
که فقط دستات بود و حالا،
لبهات منو ذوب میکنه."هری؟!"
نگاه لجبازم از زمین بالا نمیاد و زیر لبی 'هومی' میگم.
"نمیدونم چم شد، فکر کردم شاید فکر کنی دارم ازت سوء استفاده میکنم."
آخه عزیز احمق من،
خبر داری از قلب من؟!
از تمام خواب و بیداریهام؟!
خبر داری که چشم تمام دنیا به عاشق بودن منه؟!
که دنیا داره میمیره از بی عشقی و من ناجیشم؟!من فقط یه ناجیم که برای نجات دنیا،
باید توی 'تو' غرق بشم."از این به بعد جای من فکر نکن."
حالا نگاهم به توئه.
حالا تویی مقابلم و جنگلها به احترام تمام دریاها سرتاپا ایستادن و
سرو ها به پای موجها قد خم میکنن.کنارم میشینی و من صاف میشم.
پاهام رو روی زمین میذارم تا تو راحتتر باشی و بعدش این تویی که سرت رو روی رونم میذاری.سرت رو میذاری و به محض حس گرمیش،
دستمه که ناخودآگاه میره لابهلای موهات.
سیگارته که از خودش میسوزه و
دودشه که تا روح من رسوخ میکنه.نگاه تو به سقفه و نگاه من به تو.
به تویی که دستش بلند میشه و سیگار نیم سوختش رو میذاره روی لبهای من.میذاری و من تا آخر جاودانگیت میسوزم.
[تو را فراسوی انتظار میخواهم
آن سوتر از خودم
و آنقدر دوستت دارم
که دیگر نمیدانم
از ما دو تن
کدام یک غایب است.]
YOU ARE READING
Immortal (L.S)
Fanfiction[COMPELTED] چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کن که من کجا رسیدهام به کهکشان، به بیکران، به "جاودان" داستانی درباره 'لری استایلینسون'