قرار نیست این خاکستریه لعنتی مارو ول کنه.
قراره من تا آخر دنیام از پشت این شیشه رفلکس،
نگاهت کنم و تو،
فقط انعکاس خودت رو ببینی.
خودت رو ببینی و من رو تا ابد نبینی.تو به هیچ چیزی تعلق نداری.
نه به مکانی، نه به زمانی، نه به قانونی و نه حتی به فردی.
فردی که میتونست هریای باشه که تو صدا کردنش رو دوست داری.
هریای که،
بعد دیدنت، تمام دنیا باهاش غریبه شدن.
هریای که قلب یخ زدهاش رو حالا توی دستات گذاشته تا ذوبش کنی،
تا بلکه حداقل، یادش بیاری چه حسی داره تپیدن اون رگ های یخ زده.من حرف دارم آموره!
ولی غده ها نمیذارن حتی نفس بکشم.
که حتی بیشتر از این نگاهت کنم.
این جسمم زیادی محدوده.
زیادی فانیه.
و تو،
به اندازه تمام دریاهای خشک شده،
جاودانی.در رو باز میکنم و بعدش، با تمام قدرت میکوبمش.
اونقدری محکم که تو سرت رو از روی دستت که روش خوابیده بودی بلند میکنی و با قطبی هات به من زل میزنی."چرا هیچ چیز ما معمولی نیست؟!"
داد میزنم.
شقیقهام میکوبه و من توی چشمام حسشون میکنم.
دستات رو، کمی محکم تر فشار میدی روی قلبم."چرا هیچ چیز ما درست نیست؟!"
الکل بیشتر داد میزنه.
ولی تو،
هنوزم به من زل زدی.
هنوزم، چشمات حس غمگینِ خفقان رو میده."نه من معمولیم، نه تو. پس انتظار نداشته باش چیزی بین من و توِ عجیب، معمولی از آب در بیاد.
انتظار نداشته باش.
چون میکشتت."راست میگی آموره.
من و تو به این دنیا تعلق نداریم.
از یه کهکشان دیگهایم و اکسیژن، حکم سم رو برامون داره.
تو،
از سرزمین بینهایت ها اومدی و مقصدت، جاودانگیه.
و من، توی سیارهای به دنیا اومدم که زندگی، عامل اصلیه مرگه.الکل دستور میده، الکل اجرا میکنه.
قدمهام رو سمتت تند میکنم و لبهام، سقوط میکنن جایی که همیشه باید باشن.
لیز میخورنن و با هر لمس دوباره،
تو انگشتات رو توی قلبم فرو میکنی.همراهیم میکنی و حالا من زیرتم.
نگاهت میکنم و از این زاویه، پرستیدنیتر شدی.
موهات روی پیشونیت پریشون شده و حالا دلیل آشفتگی دنیا رو میفهمم.سرم رو برای بوسه جدید جلو میارم.
تو چشمه حیاتی و من تا ابد نیازمند تو.
سر و صدا بالا میره و دستام روی کل بدنت میچرخه.
نفسهات رو روی گردنم حس میکنم و مشتهام جمع میشن.
پایینتر میری و من،
دیگه هیچ چیز رو به یاد نمیارم.[من
پاره پاره های تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهی رویید
تو در خون من
سبز خواهی شد
و من می ایستم
بر تو باران خواهد بارید
برتو از دو دیده ی ابری من
باران خواهد بارید.]
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Immortal (L.S)
Hayran Kurgu[COMPELTED] چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کن که من کجا رسیدهام به کهکشان، به بیکران، به "جاودان" داستانی درباره 'لری استایلینسون'