روزی که تصمیم گرفتم خودم رو بکشم یه روز بهاری بود!
یه روز بهاری و نسبتا خنک...
روی پله های جلوی خونه امون که به یه ایوون کوچیک ختم میشد نشسته بودم و همینطور که داشتم خواهر کوچکترم که داشت روی پاهای کوچیکش رو چمن های حیاط بپر بپر میکرد و سعی میکرد گربه خوابالوش رو تحریک به یه کم تحرک کنه تماشا میکردم، این فکر برای اولین بار اومد تو سرم.
صدای دعوای پدر مادرم از داخل خونه میومد و از خونه همسایه داشت یه اهنگ تروت قدیمی پخش میشد...
یعنی اگه اون روز همسایه امون داشت پاپ گوش میداد ممکن بود فکر مردن به سرم نزنه؟
راستش رو بخواید دقیق نمیدونم علت اصلیم چی بود!
من اونقدرا هم زندگی مزخرفی نداشتم...نه مرض لاعلاج داشتم، نه بی پول بودم...به عمرم هم شکست عشقی نخورده بودم...
شاید فقط خوشی زده بود زیر دلم...
حالا علتش هوای بی علت خنک اون روز بود یا اهنگ تروت همسایه یا دعوای پدر مادرم بهرحال تصمیم گرفتم بمیرم!
و بعدش جوری که انگار بالاخره برنامه ریختن واسه یه چی حتی مرگ هم بهم میتونست کلی انرژی بده از جا پریدم و دویدم داخل خونه.
بدون توجه به بحث مسخره والدینم رفتم تو اتاقم و بعد با کوله پشتیم دوباره برگشتم.
روی پله های جلوی خونه جا گرفتم و دفترچه یادداشتم رو بیرون اوردم.
وقتش بود که یه باکت لیست درست کنم و بعدش شرافتمندانه سر بذارم زمین بمیرم!
لیست ارزوهای جوان ناکام بیون بکهیون:
1- یکی رو ببوسم! حالا هرکی -_- مهم نیست دختر باشه پسر باشه یا یه گربه! فقط برو یکی رو محض رضای خدا ببوس بیون بکهیون!
2-از مغازه یه چی کش برم... تا کی میخوای یه ترسوی بزدل باشی؟
3-انقدر مست کن که تلو تلو بخوری و جنازه ات رو بیارن خونه....
4-شبونه برو جلوی در خونه اقای کوان و یه فحش ناجور با اسپری روی در خونه اش بنویس. اون باید بفهمه که نباید دیگه به دانش اموزاش انگ کودن بودن بزنه!
5-یه بار که مامان بابا دارن دعوا میکنن سرشون داد بزن که خفه شن...
6-برای بورام اون عروسک خرسیه که همیشه سرش گریه میکنه رو بخر و بهش کادو بده...
7-... :///////
همینطور که با خودکارم روی برگه ضربه میزدم با نگاهم خواهرم رو که حالا خودش رو روی چمن ها پهن کرده بود و داشت گربه اش رو انگولک میکرد زیر نظر گرفتم. باورم نمیشد که به عنوان یه نوجوون شانزده هفده ساله که تو دوره طلایی زندگیشه جز یه مشت چرت و پرت چیز دیگه ای نیست که دلم بخواد انجام بدم.
YOU ARE READING
📝Before I Kill Myself📝
הומורبکهیون میخواد خودش رو بکشه... به همین سادگی... اشتباه فکر نکنید اون افسردگی نداره... مشکل مالی هم نداره و شکست عشقی هم نخورده... در واقع زندگی اون از دید یه تماشاگر بی عیب و نقصه... اما گاهی وقت ها چیزای بی عیب و نقص هم ازاردهنده میشن نه؟ اون تصمیم...