👻 قسمت شش 👻

5.5K 1.1K 176
                                    

-کجا داریم میریم؟

وقتی جلوی یه ساختمون بلند توقف کردیم، برای بار شونزدهم به امید اینکه یه جوابی بگیرم از چانیول که داشت با بیخیالی به ساختمون جلوش لبخند ژکوند تحویل میداد پرسیدم.

-بریم تو میفهمی!!

با حرص پامو کوبیدم زمین.

-جونت بالا میاد جواب بدی؟؟؟ میدونی چند بار تا حالا پرسیدم؟ هربار میگی برسیم میفهمی حالا هم که میگی بریم تو!!

چانیول به صورت عصبانیم چشمکی زد.

-چیه؟میترسی خفتت کنم کاپ کیک؟

لب هام رو روی هم فشار دادم.

-خیلی بیجا میکنی!!

با قاطعیت گفتم و برای اینکه نشون بدم به اصطلاح ترسی از خفت شدن ندارم جلو جلو راه افتادم تا وارد اون ساختمون لعنت شده که هیچ ایده ای نداشتم کجاست بشم.

چانیول بدون معطلی دنبالم اومد و وقتی تابلوی بزرگی که روی دیوار کنار ورودی نصب شده بود رو دیدم، تا این حد فهمیدم که وارد یه ساختمون تجاری شدیم. مطب دکتر... شرکت تبلیغاتی...دفتر وکالت...

هرچی بیشتر امار طبقات رو چک میکردم کمتر نتیجه میگرفتم. اینجا هیچ جایی نبود که احتمال بدم بخوایم بریم... مگه اینکه چانیول تصمیم گرفته بود منو نشون روان پزشک بده!!!

با اخمی که نشون سردرگمیم بود چرخیدم سمتش و چانیول فقط شونه بالا انداخت.

-تا نگی اینجا چیکار داریم نمیام!

دستام رو زیر بغلم زدم و اعلام کردم. چانیول ابروهاش رو یه کم بالا داد و بعد زبونش رو روی لبش با حالت به ظاهر متفکری سر داد و من که حس کرده بودم اینبار قراره جواب بگیرم سیخ تر ایستادم تا قاطع بودنم رو کامل جا بندازم. با قدمی که چانیول به سمتم برداشت ابروهام بیشتر تو هم فرو رفتن و قدم بعدی باعث شد با استرس عقب برم. دیگه داشتم به این فکر میکردم که نکنه واقعا من رو کشیده اینجا که خفتم کنه و شت که چقدر این فکر به طور احمقانه ای تو سرم جذاب بود *-*

با قدم بعدی چانیول من تقریبا چنان هول کردم که برای عقب رفتن پام پیچ خورد و چانیول به خنده افتاد. جلوم رسید و من با چشمایی که عین پاپی لگد خورده ناخواسته مظلوم شده بود بهش خیره شدم.

یه دفعه خم شد و من تونستم قبل اینکه بین زمین و هوا معلق بشم برای دو ثانیه شوک زده تو چشماش نگاه کنم.

ویوی بعدیم خیلی سریع از چشماش به کمرش تغییر پیدا کرد چون چانیول خیلی راحت انگار که من یه عروسک پشمی باشم بلندم کرد و انداختم روی شونه اش. تا حدود چند ثانیه به معنای واقعی هم لال شده بودم هم بدنم خشک شده بود.

الان این منو انداخت رو کولش؟؟؟؟

این سوالی بود که فکر نمیکردم تو هیچ برهه ای از زندگیم مجبور شم از خودم بپرسم. با حرکت چانیول به سمت جایی که نمیدونستم کجاس دیگه کامل به خودم اومدم و تمام نقاط ممکنه بدنم شروع به تقلا کرد!

📝Before I Kill Myself📝Where stories live. Discover now