👻 قسمت چهارده 👻

5.8K 1.1K 141
                                    

-وااااو

همینطور که مات و مبهوت تابلوی نئون بالای در ورودی ای که چانیول جلوش متوقف شده بود رو نگاه میکردم با حالت شوکه ای گفتم و باعث شدم چانیول خنده ای کنه.

-انقدر برات جالبه؟

با دهن باز چرخیدم سمتش و بند کوله ام رو که از روی شونه ام سر خورده بود،بالا کشیدم و بعد فقط سرم رو به نشونه اره تکون دادم.

-فقط جالبه یا این قضیه که تتو کارم برات جذاب هم هست!؟

چانیول با نیشخند پرسید و من متاسفانه انقدرا خوددار نبودم که بتونم ذوق زده بودنم رو پنهان کنم.

-وای چانیول تو خیلی باحالی!!!

هیجان زده گفتم و قبل اینکه بتونم خودم رو متوقف کنم دستام رو چندبار به هم زده بودم و بالا پایین پریده بودم. چانیول از کارای بچگانه ام به خنده افتاد اما دیگه وقتی بهم میخندید ناراحت نمیشدم. فهمیده بودم خنده هاش از روی تمسخر نیست و فقط کارام تو نظرش جالبن که میخنده.

-اینجا مال خودته؟

درحالی که چانیول رو که داشت دسته کلیدش رو وارسی میکرد تماشا میکردم پرسیدم

-نه اجاره اش کردم...

-کجا زندگی میکنی؟

-همین جا...

چانیول جواب داد و بعد در رو باز کرد و چرخید سمتم. یعنی تو محل کارش زندگی میکرد؟ گیج شده بودم! متوجه قیافه گیج و حالت سوالیم که باعث مکثم شده بود شد و ابروهاش رو داد بالا و بعد یه لبخند پر معنی زد.

-چیه؟ میترسی بیای تو؟

تند تند پلک زدم و بعد منم ابروهام رو بالا دادم. راستش اولش متوجه نشدم چرا فکر کرده شاید ترسیدم اما بعد عقلم به کار افتاد و باعث شد یه کم زیر نگاهش معذب شم. اخمی کردم و بعد همینطور که سینه ام رو جلو داده بودم از روبروش رد شدم تا از در برم تو.

-نه واسه چی باید بترسم؟

خیلی جدی گفتم و چرخیدم سمتش. چانیول سری تکون داد و خودش هم دنبالم اومد.

-من بودم میترسیدم...

اب دهنم رو قورت دادم. اون عوضی از عذاب دادن من واقعا لذت میبرد. توجهی به حرفش نکردم و چرخیدم تا نگاهی به جایی که واردش شده بودیم بندازم. یه راه پله به سمت پایین بود و یکی به سمت بالا.

-پایین محل کارمه بالا جایی که زندگی میکنم... کدوم رو میخوای اول ببینی؟

در عرض چند ثانیه به سرعت شرایط رو تحلیل کردم. اگه اول میرفتم محل کارش بعدش میرفتیم خونه اش و اون وقت باهاش تنها میشدم... اونم توی یه خونه... و احتمالا شرایط حسابی برام معذب کننده میشد. اما اگه اول میرفتیم خونه اش، بعدش میرفتیم محل کارش و اونجا میزان معذب شدن کمتر بود. بعدش مهم نبود،فعلا تا اینجای کار بهتر بود با اینکه داشتم میمردم وسایل کارش رو ببینم اول میرفتیم خونه اش تا برای خودم موقعیت های بیشتری واسه احمق به نظر رسیدن ایجاد نکنم.

📝Before I Kill Myself📝Where stories live. Discover now