👻 قسمت هشت 👻

5.8K 1.1K 403
                                    

خب بذارید بهتون بگم که پارک چانیول یه عوضی تمام عیاره و موهای قرمز و چشمای گنده و گوشای درازش همه تلاش های خدا واسه زنگ خطر دادن به احمق هایی مثل منن...

همه در واقع یه نشونه ان که بگن "هی فاصله ات رو حفظ کن چون ادم روبروت یه شیطان تو قالب انسانه!"

البته موهاش کار خودشه اما من باور دارم اونم خدا به دلش انداخته...

اینکه رو همچین ادمی کراش پیدا کنی حماقت محضه و من ظاهرا... اهم من خیلی احمقم! اون من رو بی اجازه بوسید و بعدش هم با اینکه گفته بود بار اخره دوباره وقتی داشتیم جدا میشدیم باز هم تکرارش کرد منم عین مجسمه ازادی بی حرکت موندم و گذاشتم کارش رو بکنه چون ظاهرا در کنار احمق بودن فلج هم هستم.

راستش اون لحظه مشکلی با قضیه نداشتم... در واقع تا شب اون روز که زنگ نزد و حتی روز بعدش هم تقریبا مشکلی نداشتم...

اما یه دفعه به خودم اومدم و دیدم چهار روز گذشته و از اون عوضی خبری نیست!

این دیگه نهایت بی فرهنگیش رو میرسوند! من لب های معصومم رو تسلیمش کردم و اون اشغال حتی یه زنگ نمیزد حالشون رو بپرسه!!

بنابراین تصمیم گرفتم که پارک چانیول رو از لیست مواردی که بهشون اهمیت میدم خارج کنم.

عزمم رو جزم کردم که روی مردن تمرکز کنم، در نتیجه بیشتر روزهام رو صرف گشت زدن تو نت دنبال راه های اسون برای مردن کردم و این در حالی بود که گوشیم رو دو دقیقه یه بار چک میکردم( حتی با خودم میبردمش تو دستشویی-.-) اما حتی به خودم هم اعتراف نمیکردم که علت اصلیم واسه چک کردنش چیه...

من خیلی نازک نارنجی بودم و اون چانیول احمق خیال کرده بود با ترسوندن من میتونه منصرفم کنه! من فقط از مرگ دردناک ترسیده بودم !اخه چه علتی داره وقتی میتونی خیلی شیرین درحالی که تو تختت دراز کشیدی بری اون دنیا خودت رو زجرکش کنی؟

بعد چهار روز لیست ارزوهام هنوز دست نخورده بود اما دوتا لیست جدید داشتم. لیست روش های بی درد برای مردن و لیست روش هایی که با آن میتوانید پارک چانیول را به غلط کردن بیاندازید و وقتی اون روز از در دبیرستان خارج شدم لیست دوم برای اولین بار به کارم اومد.

اعصابم به خاطر سروکله زدن با احمقایی که اسم هم کلاسی روشون بود خرد بود و تروی داشت تو گوشم میخوند " فقط احمقا عاشق تو میشن! " که دوباره اون لنگ درازِ از خود راضی جلوم ظاهر شد!

یونیفرم مدرسه تنم بود و در اون لحظه حالم از خودم به هم میخورد، در حالی که اون بی علت خوش تیپ به نظر میرسید و با اون موهای بالا داده شده و نیشخند لعنتیش شبیه یکی از کاراکترای مانگایی بود که شب ها زیر پتو یواشکی میخوندم.

دهنم باهام همکاری نکرد و تا چند لحظه بعد دیدنش نیمه باز موند و لازم نیست بگم با دیدن حالتم چه پوزخند دلنشینی زد. انگار خیلی خوب میدونست تا چه حد دیدنش شوکه ام کرده. اما خب من خیلی به این لحظه فکر کرده بودم در نتیجه فکم رو که روی زمین سقوط ازاد رفته بود جمع کردم و طوری که اصلا ادم جلوم وجود خارجی نداره از کنارش رد شدم.

📝Before I Kill Myself📝Where stories live. Discover now