Photography

1.6K 310 23
                                    

با شنیدنِ صدای تلفن همراهش چشم های خسته‌ش رو با سرانگشت هاش مالید و به آرامی پلک هاش رو از هم فاصله داد.

روی کاناپه نشست و آرنج هاش رو، روی زانوهاش قرار داد.

گوشیش رو از روی میز برداشت و صفحه ی تیره رنگِ اون رو باز کرد.

'شماره‌ی ناشناس'

پیام رو باز کرد...

"سلام لویی.متیو هستم؛میخواستم بگم قرارِ کلاب برای شنبه شبِ...خوشحال میشم اگه بیای.به هری گفتم و موافقت کرد؛البته مثل خودت گفت بستگی به نظر تو داره.منتظر خبرت هستم.شب خوبی داشته باشی."

تصمیم داشت بدون جواب دادن، گوشی رو کنار بگذاره.اما بعد با نوشتنِ 'ممنون مت.حتما خبر میدم.' جوابش رو داد و گوشی رو روی میز گذاشت.

انگشت شصت و اشاره‌ش رو گوشه ی چشم هاش قرار داد و اونها رو ماساژ داد.

نفسش رو با صدا بیرون فرستاد و بلند شد. قدم هاش روی زمین کشیده میشدند و با بی‌حالی به سمت آشپزخانه میرفت.

شیر آب رو باز کرد، دست های گرمش رو زیر قطره های به هم پیوسته ی آب گرفت.

دست هاش رو از آب پر کرد و صورتش رو نزدیک تر برد و آبِ نیمه خنک رو روی صورتش ریخت.

دست هاش رو روی لبه ی فلزیِ سینک گذاشت. آب از انحناهای زیبای بینی و لب هاش پایین میچکید.

با شنیدنِ صدای باز شدنِ قفل در، سرش رو چرخوند و به ورودی چشم دوخت.

نایل در حالی که کیف چرم قهوه ایِ تیره‌ش رو به دست داشت و کتش روی ساق دستش افتاده بود و سوت میزد وارد شد.

"لویی؟!خونه ای!؟"

نایل گفت و به آشپزخانه نگاه کوتاهی کرد،بعد از این که لویی بدون حرکت دادنِ لبهاش 'هومی'گفت.

نایل کیف و کتش رو روی کانتر گذاشت و وارد آشپزخانه شد.

"حالت خوبه لو؟!"

نایل به کانتر تکیه زد و دست هاش رو روی اون قرار داد.

لویی صندلی رو عقب کشید و نشست.
آرنج هاش رو روی میز قرار داد و با سرانگشت هاش شقیقه های دردناکش رو ماساژ داد و چشم هاش رو به آرامی بست.

"اره.خوبم...کار چطور بود؟!"

لویی پرسید و نایل متعجب، ابروهاش رو بالا داد و نگاه کوتاهی به اون انداخت.

"اره.خوب بود...ببینم تو مطمئنی خوبی؟!"

لویی دست هاش رو روی میز قرار داد و لبخند بی‌جانی زد.

"اره نایل...خوبم.چیزی نیست.یکم سرم درد میکنه.میرم بخوابم."

ایستاد و به آهستگی از آشپزخانه خارج شد.

Change My Mind~L.S [Completed]Where stories live. Discover now