My Baby

1.9K 232 34
                                    

Look after you~
Louis Tomlinson(The Fray cover)


There now, steady love, so few come and don't go

Will you, won't you be the one I always know?

When I'm losing my control, the city spins around

You're the only one who knows, you slow it down

*************

صدای خنده هایت زندگی‌ست...
نگاهت آرامش است و...
گرمای دستانت،رنگ میبخشد به روزهای
دلتنگی ام...
تو...
تو...
و تماما تو...

تو...بهشتِ منی...

.
.
.

تصور کن چشم باز کنی و موجودی رو کنارت ببینی، که تجلیِ رویاهای پنهانیت باشه...

شخصی که بیشتر از هر کسی، برات اهمیت داره و کمتر از هر کسی، میتونی ازش دلگیر باشی...

تصور کن چشم بازی کنی و نیمه ای از قلبت، میان آغوشت باشه...

نیمه ای که بدون اون، تپش های قلبت رو حس نمیکنی و گرمای تنت رو...

تصور کن دست هاش روی تنت خیمه زدند و برای نزدیک تر شدن؛ اصرار میکنند...

و برای لویی، همه ی اینها، ورای تصورات بود!
واقعی...محسوس...ملموس...

چشم هاش رو که باز کرد، هری کنار اون دراز کشیده بود.

چشم هاش رو بسته بود و میان رویاهاش، قدم برمیداشت.

دست راستش رو دور تن لویی پیچیده بود و خودش رو به اون چسبانده بود.

و آرامش، یعنی همین...

یعنی میان آغوشِ عشق باشی و عطر امنیت رو تنفس کنی...

ملحفه ی کنار رفته رو روی اون کشید و آغوشش رو برای اون تنگ تر کرد...

اون با گرمای تن لویی به خواب میرفت و آغوشِ لویی برای اون، خواب آور ترین داروی ممکن بود.

دستش رو روی گونه ی هری گذاشت و صورتش رو به اون نزدیک تر کرد.

انگار میون رویاهاش بود...
از پنجره ی بلندی که مقابلِ تخت بود نمایی از جنگل رو میدید...

میتونست عبورِ جریان ملایم باد از میان اونها رو حس کنه، وقتی شاخ و برگ ها رو نوازش میکرد و میگذشت...

سکوت و حس حیات بخشِ جنگل و صدای
پرنده ها و...

آغوشِ عشق...
شاید در اون لحظه، این تعریفی از بهشت بود...

دستش رو نوازش گرانه روی موهای هری حرکت داد.

لمس کرد و لمس کرد و احساس کرد قلبش از حجمِ عشقی که نسبت به اون داره، در حال شکافته شدنه...

Change My Mind~L.S [Completed]Where stories live. Discover now