زندگی، احتمالا کمی پیچیده تر از چیزیِ که فکرش رو میکنیم.
وقتی کم سن تر هستیم؛برای اون قانون تعیین میکنیم،آینده ترسیم میکنیم،با خودمون فکر میکنیم قراره اون رو پیش ببریم،به شکلی که خودمون ترجیح میدیم...
اما بالاخره، هر کسی این رو میفهمه، میپذیره و باور میکنه، که زندگی میتونه اون رو کنترل کنه...
بازیِ خودش رو روی انسان ها پیاده کنه؛طوری که همه چیز به نفع خودش تغییر کنه....
بازی هایی که مدام پیچیده تر و دشوار تر میشن؛و تو درست مثل یک عروسک خیمه شب بازی باید طبق قوانین اون پیش بری...
انتخاب اشتباه برای عاشق شدن، یکی از بازی های مورد علاقه ی اونه....
تلخی ای که شیرین ترین بازی برای اونه...
.
.
."این افتضاحه!"
نایل با قدم های تندی عرض اتاق زین رو طی میکرد.دستهاش رو به صورت عصبی تکان میداد و زیر لب از شرایط مسخره ای که به وجود اومده بود شکایت میکرد.
"باید زودتر بهم میگفتی نایل، اونوقت میتونستیم قبل از اینکه همه چیز بدتر شه جلوشو بگیریم."
زین به صندلیِ مشکی رنگش تکیه زده بود و پاهاش روی میز روی هم قرار داشتند و کثیف شدنِ میزِ مقابلش در اون لحظه کم اهمیت ترین چیز ممکن برای اون بود.
سیگار دیگه ای رو روشن کرد و اون رو میان انگشت های شست و اشارهش نگه داشت و به دودی که از خاکستر شدنِ اون جسم سفید رنگ ایجاد میشد، خیره شد.
سیگار رو بین لبهاش قرار داد و دم عمیقی رو وارد ریه هاش کرد.
"فکر میکردم خودش بهت میگه؛دلم نمیخواست من اول چیزی بگم؛ولی وقتی اون حالشو دیدم..."
مکث کرد و نفس عمیقی کشید.
"زین اون داشت خودش و با سیگار خفه میکرد؛باید صورتشو میدیدی....اخرین باری که اینجوری دیدمش بعد از اون اتفاق بود...دلم نمیخواد دوباره اونطوری ببینمش..."
نایل گفت و بالاخره روی یکی از صندلی ها نشست.
ارنج هاش رو روی زانوهاش قرار داد و صورتش رو بین دست هاش گرفت."نمیدونم چی بگم!همه چیز یکم زیادی پیچیده و مسخره شده...واقعا شده."
زین با صدای ارامی گفت و ته مونده ی سیگارش رو درون لیوان آب روی میزش فرو کرد.
"چند وقته!؟"
نایل پرسید و سعی کرد متوجه شه عمق رابطه ی هری و دختری که زین چند دقیقه ی پیش درموردش صحبت میکرد، چقدره.
"دقیق نمیدونم؛فکر کنم کمتر از یه ماه دیگه میشه یک سال..."
زین با اشفتگی گفت و نایل بلند شد و به سمت در خروجی قدم برداشت.
YOU ARE READING
Change My Mind~L.S [Completed]
Fanfiction"یکم صبر داشته باش، همهچیز تغییر میکنه..." "همهچیز؟! نه...هیچ چیزی عوض نمیشه، مگه اینکه اون لعنتی تغییر کنه..." "پس انجامش بده...نظرش رو تغییر بده..." پابلیش مجدد کتاب کامل شدهی change my mind. نوشته شده در اول فوریهی 2018. پایان، پنجم سپتامبر20...