🎼Right Now~One Direction
Lights go down, and the night is calling to me, yeah.
I hear voices singing songs in the streetAnd I know that we won't be going home for so long, for so long.
But I know that I won't be on my own, yeah.I Lights go down and I hear you calling to me, yeah.
*************
اینکه از من بخوای بمونم، مثل این میمونه که متحیر باشی که ماه دوباره برمیگرده یا نه !
من مال توئم،تا ابد....
.
.روز سوم از دوریِ اون دو، در حال سپری شدن بود.
لویی تلفن همراهش رو خاموش کرده بود و کوچک ترین خبری از نیویورک نداشت.سه شبِ گذشته، بی خوابی به سراغش اومده بود و افکاری که تماما، مربوط به اون پسرِ چشم سبز بودند.
پشت کانتر نشسته بود و از پنجره ی آشپزخانه؛به خیابان خیره شده بود.
به درختانِ سبز رنگی که مقابلِ ساختمان کاشته شده بودند.
به رنگ سبز و سرزنده ی اونها...
جوانا مشغولِ آماده کردنِ ناهار بود و لویی،
بی هیچ حرفی مقابل تلویزیون خاموش نشسته بود.دقایقی بعد جوانا میز رو چید و پسرش رو صدا زد.
لویی وارد آشپزخانه شد و صندلی رو عقب کشید و با بی حالی روی اون نشست.تنها صدایی که به گوش میرسید،صدای حرکتِ اتومبیل ها بود که از پنجره ی بازِ آشپزخانه،وارد اونجا میشد.
جوانا دست هاش رو روی میز گذاشت و
انگشت هاش رو در هم قفل کرد و به لویی خیره شد.لویی چنگالِ میان دستش رو با بی میلی بین غذا حرکت میداد و جوانا میتونست تیرگیِ دور چشمانِ اون رو به وضوح ببینه.
"لویی...عزیزم"
لویی با شنیدنِ صدای مادرش،سرش رو کمی بالا گرفت و به اون چشم دوخت.
حرفی نزد، تا اینکه جوانا سر صحبت رو باز کرد."سه روز گذشته و هنوز چیزی در مورد سفر ناگهانیت نگفتی...من نگرانم و برام سخته که نگرانیم رو نشون ندم...فکر میکردم بعد از این همیشه تو سفرهات به اینجا، هری هم کنارت باشه...مشکلی پیش اومده دارلینگ؟لطفا باهام حرف بزن عزیزم"
لویی تمام تلاشش رو میکرد تا چیزی رو بروز نده.
با شنیدنِ اسمِ هری، گرهای که راهِ نفس هاش رو بسته بود، حتی ضخیم تر از قبل شده بود و امیدوار بود جوانا متوجه لرزش لب هاش نشه."یه مشکلی بینمون پیش اومده؛ولی چیزی نیست.درست میشه مامان...داریم باهاش کنار میایم و به زودی برمیگردیم نیویورک"
ESTÁS LEYENDO
Change My Mind~L.S [Completed]
Fanfic"یکم صبر داشته باش، همهچیز تغییر میکنه..." "همهچیز؟! نه...هیچ چیزی عوض نمیشه، مگه اینکه اون لعنتی تغییر کنه..." "پس انجامش بده...نظرش رو تغییر بده..." پابلیش مجدد کتاب کامل شدهی change my mind. نوشته شده در اول فوریهی 2018. پایان، پنجم سپتامبر20...