🎼Madonna~ Masterpiece
From the moment I first saw you
All the darkness turned to light
An impressionistic painting
Tiny particles of light
It seems to me is what you're like
The "look but please
don't touch me" type
And honestly it can't be fun
To always be the chosen one▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪
"ببین کیا اومدن زین...خوش اومدید پسرا"
لیام درِ ورودی رو باز کرد و با اشتیاق گفت و مهمانهاش وارد شدند.
هر دوی اونها رو کوتاه بغل کرد و نفر بعدیای که به سرعت از آشپزخانه به سمت اون ها اومد، زین بود.
تقریبا خودش رو توی بغل لویی پرت کرد و اون رو محکم به خودش فشرد.
لویی دست هاش رو روی کمر زین گذاشت و دست راستش رو نوازشگرانه روی کمر اون کشید.
زین کمی عقب رفت و انگار تازه به یاد آورده بود، که هری هم اونجاست.
"اوه...متاسفم.خوشحالم میبینمت هری"
دستش رو به سمت هری گرفت و هری با لبخند با اون دست داد.
"بیا بشین لویی..."
زین رو به لویی گفت و دست اون رو گرفت و به سمت نشیمن رفت.
لیام دستش رو روی شانهی هری قرار داد و لبخند زد.
"بیا هری"
حالا همه، روی مبل های قهوه ای و کرم رنگِ خانهی لیام و زین نشسته بودند و صحبت میکردند و گاهی صدای خنده هاشون بلند میشد.
با شنیده شدنِ صدای زنگ در سکوت شد. لیام رفت تا در رو باز کنه در حالی که به آرامی زمزمه کرد 'باید نایل باشه'
در رو باز کرد ونایل وارد شد، درحالی که دستهاش پر بودند از میوه و تنقلات.
"خوش اومدی نایل...و ممنون....واقعا نیازی نبود این همه خرید کنی."
"چیزِ زیادی نیست..."
گفت و خریدهاش رو به دست لیام سپرد و به سمت نشیمن رفت.
با دیدنِ دوستانش لبخند بزرگی زد و به سمت اونها حرکت کرد.
زین و لویی بلند شدند و نایل رو بغل کردند.
هری ایستاد و با تواضع با نایل دست داد."هری استایلز!درسته؟!اوه پسر تو واقعا از عکسات جذاب تریا!"
نایل با لحن شوخی گفت و هری به آرامی خندید و تشکر کرد.
نایل نگاه کوتاهی به لویی انداخت و چشمک زد.لبخندِ روی لبهای لویی با این حرکتِ نایل پاک شد.
توی دلش دعا میکرد کسی متوجه این حرکتِ نایل نشده باشه...به خصوص هری....
YOU ARE READING
Change My Mind~L.S [Completed]
Fanfiction"یکم صبر داشته باش، همهچیز تغییر میکنه..." "همهچیز؟! نه...هیچ چیزی عوض نمیشه، مگه اینکه اون لعنتی تغییر کنه..." "پس انجامش بده...نظرش رو تغییر بده..." پابلیش مجدد کتاب کامل شدهی change my mind. نوشته شده در اول فوریهی 2018. پایان، پنجم سپتامبر20...