"kim jongin"(3)

2.8K 440 65
                                    

- ب...ببخشيد؟؟من واقعا متوجه منظورتون..
- اصلا مهم نيست!
سعي كرد چنتا نفس عميق بكشه و اروم باشه خب در هر صورت نمي تونست شانس تخميش و زمان بندي تخمي تر پدر اون دختر براي بالا زدن حس پدرانش رو گردن اون ديك فيس بندازه كه مي تونست!!
- فقط بگو برا چه كوفتي زنگ زده بودي
- ام من فقط زنگ زده بودم كه بگم برا پروژه بايد يه جا قرار بزاريم اگه شما جايي...
- اوكي فهميدم اخر اين هفته خونه من باش ادرس رو برات ميفرستم
بعد تلفن رو قطع كرد و روي تخت ولو شد و چشماش رو بست و فقط براي يه ثانيه اون ديك فيس رو در حال انجام اون كار با دهنش تصور كرد و به ثانيه نكشيد كه خودش رو زانو زده جلوي دستشويي در حال عق زدن ديد كم كم اروم شد و به ديوار تكيه داد و روي زمين نشست و موهاش رو بهم ريخت از همشون متنفر بود از همه ي ادماي كثيفي كه به هم جنس خودشون علاقه داشتن متنفر بود
با لبخند تلخي زمزمه كرد
-از خودمم متنفرم
~~~~~~~~~
- كيونگسووووو پاشووو پدر سوختههه ساعت هشته صبحه ديرت شد!!!
وقتي با عربده هاي مادر گراميش از خواب پريد با اين خيال كه بازم شيشه صبح و مامانش داره الكي كلي بازي در مياره تا زودتر بيدارش كنه پتو رو روي سرش كشيد و كونش رو به سمتش كرد كم كم داشت تو خواب غرق ميشد
- اخخخخخخ
البته كه همه به بوت لعنتيش علاقه خاصي داشتن از مادرش گرفته تا اين زندگي تخيلي كه هر وقت حوصلش سر ميرفت يه دست حسابي به بوت بيچارش مي كشيد با ضرب روي تختش نشست و در حالي كه يه دستش رو بوت مورد تجاوز قرار گرفتش بود و مي ماليدش ناله كرد
- چته مامان  وقتي تو به بوت نازنينم حمله مي كني چه انتظاري از بقيه داشته باشمممم
- كره خر ميگم ساعت هشته مي فهمي!؟هشتتت!!!
- اوكي ماماي الان بيدارم ديگه لازم نيست خالي ببندي
مادرش چنان بهش چش غره رفت كه تصميم گرفت قبل از رفتنش حتما شرتش رو هم عوض كنه
- حقا كه تو هم پسر همون پدري
با چشاي به خون نشسته ساعت مچيش رو نشون داد
-فاككككككك اين هشتهههههه!!!چرا بيدارم نكردييييييي ؟!!
سريع از تختش پايين پريد كه اين حركت مساوي شد با گير كردن پاش لاي پتو و با مخ پايين امدنش
- اخخخخخ لعنت به اين زندگي
به بدبختي بلند شد و توي دستشويي پريد نفهميد چجوري مثانش رو خالي كرد و جلوي اينه پريد و بعد از شستن دستاش يه مشت اب تو صورتش ريخت خواست سريع برگرده تو اتاقش كه
-one minute...what the fuck is thatttt!??
~~~~~~~
حتي نمي تونيد تصورش رو بكنيد كه زندگي چند صد بار مي تونه حاملتون كنه وقتي فقط دهنتون رو باز كنيد و يه جمله مقدس رو به زبون بياريد
"از اين بدتر نميشه"
اونجاس كه يكي اون گوشه نشسته و داره با ديوث ترين لبخند ممكن نگاهتون مي كنه و زير لب زمزمه مي كنه "هنوز چيزي نديدي بيب " و اونجاس كه به  پونصد روش سامورايي به فاك ميريد
كيونگ اينو وقتي فهميد كه در حالي كه با يه شلوار زاپدارلي كه از شانس تخميش و يه جورايي از روي عجله زياد برعكس پوشيده بودش ( نمي دونيد چقدر از اين مد هاي چرت و پرت و كسي كه اولين بار شلوارش رو جر داد ممنون بود كه باعث شده الان اين كارش  مثله  يه مدل چرت باشه) و يه لباس صورتي و يه ماسك سفيد رو صورتش پشت در منتظر بود  كه اهههه حتي وقتي بهش فكرم مي كرد سردرد ميشد
فلش بك
~~~~~~~
-بدتر از اين نميشهه ديرم شدددد!! ماماننننن
در حالي كه با يه لنگ تو شلوارش بالا پايين مي پريد عربده زد
-چتههههه كيونگ سكته كردممم
-اولا كه هزار بار گفتم اسم من دي اوعه نه كيونگ دوم كه اون لباس سفيد من كووو!؟؟
بعد از چند ثانيه كه صدايي نشنيد سمت در اتاقش رفت
-مامان الان اصلا وقته...
كه با لباسي كه تو صورتش پرت شد خفه شد
-لباست رو با لباساي ديگه انداختم رنگ گرفته عزيزم ببخشيد ولي صورتيم بهت خيلي مياد من دارم ميرم بيرون موفق باشي باي باي
طوري اين جمله ها رو تند تند پشت سر هم رديف كرد و بيرون خونه پريد كه كيونگ تصميم گرفت حتما بعدا مامانش رو به يه كمپاني چيزي براي رپري معرفي كنه
و اين فكر مسخرش با ديدن لباس يه دست صورتيش زياد طول نكشيد
~~~~~~
با ياد اوريش بازم يه نفس عميق كشيد
خب انگار زيادم دير نكرده بود چون رسما هيچ خري اونجا نبود تا خودش رو بهش معرفي كنه
يكم ديگه اين پا و اون پا كرد و اروم به سمت ميز خالي منشي رفت و سرك كشيد
-بالاخره امدييي
كم مونده بود مثه يه دختر بچه جيغ بكشه چرا مثه جن ظاهر ميشد!؟
و بازم تو يه روز دوبار به اين نتيجه رسيد كه نياز شديدي به عوض كردن لباس زيرش داره
-چرا انقدر دير كرديييي بدووو
خب فك نمي كرد انقدر راحت بشناسنش اون فقط يه كار اموز ساده بود
-من...
با امدن سيني قهوه تو بغلش براي جلو گيري از افتادنش دستش رو زيرش برد
-بدو برو اينو تو اتاق بهشون بده خيلي دير شده تا همين الانم
اينو گفت و بدون اينكه بزاره دهن كيونگ باز بشه دستش رو پشت كمرش گذاشت و به سمت اتاق حلش داد و رسما كيونگ رو پرت كرد تو اتاق
تا امد به خودش بياد با سه تا سر كه به سمتش چرخيده بودن رو به رو شد
يه مرد نسبتا ميانسال با موهاي جو گندمي و لباساي كاملا شيك يه دختر ريزه ميزه با پوست برنزه و چشم و ابروي مشكي كه به اون مرد ميانسال خيلي شبيه بود و در اخر يه پسر با موهاي قهوه اي كه به سمت بالا حالت داده شده بود پوست برنزه پيراهن سفيد كه استيناش به بالا تا خورده بود و يه پوزخن...
وايستا ببينممم اين پوزخند لعنتي خيلي اشنا بود!!
اون كيم جونگينهههههه!!!!!
-چه عجب بالاخره قهوه ما هم رسيد
جونگين با صداي اروم ولي محكمي گفت خب كيونگ دوتا انتخاب داشت يا دستش رو بزاره رو ديكش و تا خونه بدوه يا بره جلو خيلي عادي قهوه ها رو بده
كه خب ميدونيد اون فقط يه بار مي تونست تو همچين شركتي كاراموزي كنه پس بدونه يه كلمه حرف به سمت مرد ميانسال و دختر كناريش رفت تا قهوهاشون رو، روي ميز بزاره و رسما حرف جونگين رو به هيچ كدوم از تخم مرغاي مباركش نگرفت!
-خب پسرم خيلي خوش حالم كه يكي از بهترين مدلام با دختر يكيدونم قرار ميزاره ولي چرا زودتر بهم...
خب اگه شما هم كراش اولتون رو بعد از دويست سال ميديد كه داره خوش رو به پدر دوست دخترش معرفي مي كنه مطمعنا هول ميشديد و اين دليلي بود كه كيونگ خودش رو باهاش براي ريختن قهوه داغ رو خشتك جونگين قانع كرد
جونگين سريع از جاش پريد
- اخخخخ سوختممممم لعنتييييي
-واييييي بببخشيدددد خيلييي معذرت مي خوام خوبيددد!؟
سريع چنتا دستمال كاغذي برداشت و جلوي پاي جونگين  زانو زد شروع به كشيدن دستما روي خشتكش كرد و هر چند ثانيه يه بار فوتش مي كرد
بعد از چند ثانيه كه سكوت عجيبي اتاق رو گرفت
تو همون پوزيشن سرش رو بالا اورد و به جونگين از همون پايين زل زد
- دوباره دقيقا چه غلطي مي كني!؟
با اين حرف طوري سرش رو پايين اورد و روي خشتك جونگين زوم شد كه يه لحظه جونگين نگران گردنش شد و خب همون لحظه فهميد زير خشتكش رو(و قسمتي از ديكش ) محكم تو دستش گرفته و با دست ديگش با دستمال روش مي كشه يه فشار كوچيك به دستش داد و كاملا تو دستش حسش كرد
هين بلندي كشيد و خودش رو به عقب هل داد و اين طوري شد كه با كون رو زمين افتاد
-اخ
صورتش از درد جمع شد يكي ميشه بهش بگه پايه اون ميز لعنتي چرا انقدر جلو امده بود!؟؟
خب امروز بايد عنوان روز به فاك رفتن بوت كيونگ نام گذاري ميشد
-اين مسخره بازيا چيه پسرم كاي خوبي!؟
-واي جونگ خوبي سوختي!؟
پدر و دختر هردو به سمت جونگين رفتن
و خب حالا كه دورش شلوغ بود اين بهترين فرصت بود كه از تو اتاق جيم بزنه بيرون پس همون طوري  چهار دست و پا به سمت در خروجي رفت  خواست دستش رو دراز كنه دستگيره رو بگيره و از كمپاني براي هميشه بزنه بيرون
-هيييي تو وايستا ببينم
همين جمله كافي بود كه روي پاش وايسه و دستگيره رو جوري بكشه( كه بعيد نبود از جاش در امده باشه )و به سمت بيرون بدوه
خود جونگين رو ديدن يه عذاب به تمام معنا بود كه شك نداشت خدا براي تنبيه تمام دختر بازياش نصيبش كرده ولي اينكه بعد از اين همه گند كاري مچش رو بگيرن ديگه اخر بي انصافي بود
اصلا نمي دونست كجا داره ميره فقط فرار ميكرد و خب نمي دونيد چقدر خودش رو براي نخوندن كروكي جلوي در لعنت كرد وقتي به بن بست خورد و خب واقعا فكر نكرديد كه فقط در همين حد بدبخت باشه!؟
-هي... تو وايستا منحرف ..جنسي با.. توعم
جاننن !؟؟منحرف جنسي البته اگه شما هم بعد از ريختن قهوه رو يكي جلوي پاش زانو مي زديد و خشتك و ديكش رو باهم تو دستتون مي گرفتيد و البته فشارشم ميدايد اسم بهتري از "منحرف جنسي" براتون پيدا نمي شد!
خب هيچ راه فراري نداشت پس تصميم گرفت دهنش رو ببنده و همونجا وايسه و ماسكش رو محكم بچسبه و حتي اگه خواست به خشن ترين حالت ممكنم بكنتش ولش نكنه!
-هي.. اه وايسا ..نفسم بالا بياد با.. اين كوتوله گيت چجوري انقد سريع.. ميدويي
خب اگه مي تونست حرف بزنه مطمعنا مي گفت كه از صدقه سري و يادگارياي تخمي  توعه ولي خب نمي تونست پس خفه شد
دستش رو گرفت و به سرعت توي يكي از اتاقاي اونجا كشيد و در رو پشت سرش بست فاك چرا انقدر اتاق تاريك بود به زور مي تونست ببينتش
-خب مشكل تخميت با من چيه!؟
اول كه سه ساعت معطلمون كردي و حتي عذر خواهيم نكردي  بعد به همه خيلي شيك قهوه دادي و به من كه رسيد كلش رو روم برگردوندي و بعدم فاككككك جلوي دوست دخترم و پدرش جلوم زانو زدي!!! اول مي خواستم خوب برداشت كنم ولي خب چجوري خوب برداشت كنم !؟ وقتي ديكم رو تو دستت ماساژ دادي!!! اوه ببخشيد بيبي اونجا نمي تونستم درش بيارم بكنمش تو حلقت ولي الان مي تونم پس بهتره بگي مشكلت با من چيه و كدوم خري هستي كه مي ترسي بفهمم كه اين طوري ماسكت رو چسبيدي!؟
خب جواب تمام سوالاش يه سكوت طولاني بود
ولي كيونگ واقعا نياز داشت يه ديقه كنترل زمان رو بگيره و استوپ رو بزنه و به خدا بفهمونه " وات د فاكككك اينجا يه فيلم هندي يا يه دراماي تخمي عاشقانه كليشه اي نيست و ايني كه داره به فاك ميره زندگي واقعي اونه" ولي خب كي به حرفش گوش كرده بود اين دومين بارش باشه!؟
-همين الان دست تخميت رو از رو اون ماسك تخمي ترت بردار
خب انتظار نداشت به حرفش گوش كنه كه داشت!؟
-بر نميداري نه!؟خودم برات برش ميدارم
به سمت دستاي كيونگ حمله كرد و خب كيونگم انگار كه اين اخرين اميد زندگيشه كه خب واقعا بود!! محكم چسبيده بودتش حتي اگه دماغشم ميشكست ولش نمي كرددددد
سعي ميكرد دستاي كيونگ رو از روي ماسك بكشه و بهشون چنگ ميزد عصبي شده بود و كيونگم همش خودش رو عقب مي كشيد و اين عصبي ترش كرده بود دستش رو پشت كمرش گذاشت و با يه دست سعي كرد ماسك رو برداره بعد از چن دقيقه كشمكش ولش كرد مثه اينكه خسته شده بود چند ثانيه سكوت كرد و با يه پوزخند كاملا مادر فاكر كه تو اون تاريكيم معلوم بود بهش نگاه كرد
- براي اخرين بار با زبون خوش بهت ميگم دستت رو بردار
و منم براي براي اخرين بار ميگم حتي اگه انقدر بگيري به خشن ترين حالت ممكن بكنيم جوري كه كمرت نصف بشه هم ولش نمي كنم!!!
اينو توي ذهنش گفت و مثه اينكه جونگينم مخالفتش رو شنيده بود چون زانوش رو بالا اورد و با تمام قدرت كوبيد توي ديكش!!
-اييييييييي
داد بلندي كشيد و دو زانو روي زمين افتاد و هردو دستش پايين امدن و بين پاهاش رو گرفتن چشاش از شدت اشك تار ميديد هنوز نمي فهميد چرا ضربه زدن به ديك يه نفر به عنوان دردناك ترين درد جهان ثبت نشد
-تا داشتم با روي خوش بهت ميگفتم بايد قبول مي كردي
چرا فقط نميذاشت تو درد خودش بميره انگار هنوز بسش نبود چون همون لحظه ماسكش به شدت از صورتش كشيده شد ديگه تسليم شده بود كارش تموم شده بود دست جونگين زير چونش امد و بالا اوردش و با چشاي اشكيش بهش زل زد
فقط تنها قطره اميدواري كه براش مونده بود اين بود كه تو اون تاريكي تخمي نشناستش 
~~~~~~
اولين چيزي كه تو چشمش زد جوش سر سفيد و قرمز بغل لبش بود و بعد اون لباي قلبي شكل چشماي درشت و براق از اشك دماغ كوچيك و موهاي قهوه اي...
-فاك كيونگسو!؟
خب صداي بوق ازاد رو ميشنيد تموم كرده بود
~~~~~~~~
خب مرسي از خواننده هايي كه نظر و ستاره دادن ♥️
چون هفته پيش براتون اپ نكردم اين پارتو زياد كردم اميدوارم دوست داشته باشيد^___^
و نظر و لايك فراموش نشه👍🗣

alter egoWhere stories live. Discover now