به سمتش برگشت اولین باري بود که چانو انقدر جدی می دید همیشه انقدر اون نگاه لعنتیی مصمم بود!؟
_پس برام تعریف کن از داستان زندگی کوفتیت بگو تا بدونم بهت چی گذشته
پوک دیگه ای به سیگارش زد با لبخند تلخی بهش نگاه کرد
_هر چند هر چی باشه هیچ وقت به اندازه من درد ناك نبوده
چان از جاش بلند شد با قدم های سنگینش به سمت بک اومد
_میگم همشو میگم ولی به یه شرط
بک چشماشو تو حدقه چرخوند
_چه شرط کوفتی!؟
چان به بک لبخندی زد ولی نه از اون لبخندای معمولی نه از اونا که همیشه میزد تو این لبخند به وضوح شرارت موج ميزد و همین باعث تند زدن ضربان قلب بک شد
_به شرطی که هر بار که یه تیکه از داستانمو برات میگم تو هم یه مقدار از داستان خودتو برام بگی
بک سیگارشو روی زمین انداخت و لگد مالش کرد
_چیزی برای شنیدن وجود نداره
چان تک خنده ای زد
_می دونم که علاقه ای به تعریفش نداری ولی منم دوست ندارم چيزي درباره گذشتم بگم و اگه دارم این پیشنهاد و میدم فقط برای دونستن داستانته
بک چشماشو ریز کرد
_چرا انقدر درباره من کنجکاوی!؟
چان که به کفشای بک زل زده بود بعد از مکس کوتاهی سرشو بالا اورد و صاف توی چشمای بک نگاه کرد
_نمیدونم... واقعا نمی دونم توی تو دقیقا چه چیز خاصی هست که هر لحظه بیشتر دلم می خواد دربارت بدونم دلم می خواد همه زندگیتو بدونم
کل رازاتو از بر باشم
حتی از کیونگسو هم بهت نزدیک تر باشم
YOU ARE READING
alter ego
Fanfictionكاپل: چانبك،بكيول!؟✨🔥/ كايسو🐻🐧 ژانر: رمنس🦋/ كمدي🤣/ اسمات😑👨❤️💋👨❌/ زندگي روزمره👀 BBH:shut the fuck up l'm not gay❌📛 🚫متوقف شده🚫 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ واو باورم نميشه دو كيونگسو.. اوه ساري بيب دي او بزرگ 👶🏻بخاطر...