خب حالا وقتش بود روي تخت خوابيد و گذاشت دختر روبه روش اماده بشه بعد از چند دقيقه برگشت سمت خودش كشيدش و رو پاش نشوندش و شروع به بوسيدنش كرد وسطاي بوسه بود كه يهو كشيد عقب و از روش بلند شد
_هي چي ش..
روي تخت پرتش كرد به شكل عجيبي زيادي قوي بود
_وتفف!!!!
همون لحظه متوجه شد شلوار پام نيست هنوز تو شوك بود كه با اولين دركوني كه خوردم چهار متر پريد بالا
ببخشيد!! تا اونجايي كه يادش ميومد با اين ژانر سكس حال نمی کرد
-بكهيونننن *دركوني* بكييي پاشووو *دركوني*بك..
*****
_يا مسيححح
روي تخت نشست هنوزم كونش مي سوخت گيج اطراف و نگا كرد كه متوجه هاني شد بايد اين عادتش رو برای بيدار كردنم تغيير بدم!
-فاک فقط خواب بود!
_سه ساعته دارم صدات مي كنم بچه چرا پانميشي يكم ديگه تكون نمي خوردي مجبور بودم بگم خانم بياد بالا سرت مي دوني كه اون چجور...
_اره اره مي دونم سويتي تروخدا شروع نكن حالا چرا این بانو محترمه خواب شیرین منو با درکونیاشون بهم زدن!؟
_اوففف..انقد حواسمو پرت می کنیا...امروز اخر هفتس پنج شنبس
_خب!
_خب اخر هفتس ديگه
_و بازم خب!؟
_من واقعا نمي دونم تو به كي رفتي بچه!!!
پدر و مادرت كه خيلي باهوشون امروز قرار بود دوستت بياددد
_هميشه ميگفتم سر راهيم هيچ كس باور نمي كرد..اوم كيونگ اون كه گفت مي خواد تا اخر تعطيلات هيچ كسو نبينه...
....
..... نكنه پارك چانيول رو ميگي!!!!!
_اسمش رو نمي دونم اما..
سريع وسط حرفش پريد
_يه احمق به تمام معنا با تيپ داغون پيشوني جوشي عينك ته استكاني و گوشاي دامبويي؟؟؟
_ام خب ...اره تقريبا!
_فاکککک چراااا ۹ صبحححح!!!
_نمي دونم ولي پايين منتظرتونه من ديگه ميرم با اجازتون
رو تخت غلط زد و طاق باز خوابيد خدايا چرا حتي تو اخر هفته ها هم ولم نمي كنه!؟؟؟ يعني قرار بود تا كي بمونه!؟؟
با اين فكر با فين فين نمایشیی کرد و به سمت كشوي بغل تختش كه پر از كاندوم بود برگشت و باهاشون خدافظي كرد
كم كم با واقعيت كنار اومد و از رو تخت بلند شد فقط يه شرتك مشكي تنش بود از تو كمد بهم ريختش يه ركابي مشكي كشيد بيرون و تنش كرد بدون شستن دست و صورتش از اتاق زد بيرون تو راه پله ها با ناخونش بغل چشش رو تميز مي كرد و سعي مي كرد كاري كه توش حرفه ايه رو انجام بده
(زندگي را به تخم مرغاي داخل شورتت بگير بيون بكهيون)
هر چي از پله ها بیشتر پايين ميومد بهتر اون جسم دراز و البته "جمع شده" از خجالت روي مبل و ميديد طبق معمول مامان داشت سوال پيچش مي كرد به لطفش اخرين باري كه هم مامان خونه باشه هم كيونگ رو يادش نميومد
hello everyone
هردو باشنیدن صداش به سمتم برگشتن و از جاشون بلند شدن
_اوه پسرم بالاخره بيدار شدي كم كم داشتيم نگرانت ميشديم
_اره افتخار...
با فرو رفتن بدنش تو يه بغل زيادي گرم خشكش زد "وتففففف" بالاخره ازم جدا شد پوكر نگاش كردم
_سلام مستر بیون خیلی خرسندم که دوباره می بینمتون حالتون چطوره؟
*وبازم این لحن تخمی*
_ام خوبم مرسي تو خوبي؟ لطفا مستر صدام نكن حس ساب و دام يا مازوخيسمي چيزي بم دست ميده اه مورمورم شد و اين طوري حرف نزن!!
جوري نگاش كرد كه قشنگ معلوم بود از "ساب و دام" و ربط "مازوخيسم" به كلمه مستر چيزي نمي دونه خب عالي شد حالا حس "ددي كينك" هم گرفته بود مطمعن بود اگه بخواد واسش توضيح بده تا يه هفته جاش رو خيس مي كنه و شبا از ترس گريه مي كنه پس بي خيالش شد
_خب بگذريم...حالا چرا انقد زود اومدی!؟
_ام شما ساعت مشخص نکرده بودید منم فكر کردم منظورتون صبح بوده
*واقعا نمی خواست این لحن تخمی رو تموم کنههههه*
_اوک در هر صورت تو زيادي زود كونتو بلند كردي اوردي اينجا پس...
_هيييي...بيون بكهيون اين چه طرز حرف زدنه من اين طوري بزرگ كردمممم!!!
خب واقعا مي خواست بهش بگه "تو دقيقا منو همين طوري بزرگ كردي " ولي واقعا حال غرغر كردناش رو نداشت پس ترجيح دادم دهنش رو ببنده.
_اوفففف...شما زيادي زود تشريف اورديد اقاي پارك و من بوي سگ بعد زايمان ميدم و بايد برم حموم ممنون ميشم منتظر بموني تا برم حموم و بيام!
_اوه حتما مستر بيون من مي تونم برم و بعدا...
_نهه...عزيزم واسه چي منو تو همين جا ميمونيم باهم حرف ميزنيم تا پسرم بياد
بعد دستش رو داخل موهاش كرد و يكم بهمشون ريخت فك كنم فهميد چقدر كثيفم چون دستش رو با پشت لباسش پاك كرد و صورتش و جمع كرد
_عزيزم تو هم بهتره زودتر بري حموم
_اوك پس من رفتم باي باي
فقط اميدوار بودم زنده بمونه هنوز يه بارم از موهبت توي شلوارش درست استفاده نكرده بود
******
با حوله همين طور كه موهاش رو خشك مي كرد از پله ها پايين اومد
_هي فاكيول حالا بي...
.....
.........
Are you kidding me
YOU ARE READING
alter ego
Fanfictionكاپل: چانبك،بكيول!؟✨🔥/ كايسو🐻🐧 ژانر: رمنس🦋/ كمدي🤣/ اسمات😑👨❤️💋👨❌/ زندگي روزمره👀 BBH:shut the fuck up l'm not gay❌📛 🚫متوقف شده🚫 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ واو باورم نميشه دو كيونگسو.. اوه ساري بيب دي او بزرگ 👶🏻بخاطر...