٢٢. وانمود

3.4K 892 340
                                    



جونگده تند تند به بكهيون گفت:"مينهو با ليهون به هم زده بود... ليهون خيلي دپرس اينا بود... اما يهو يادش مياد كه بايد عزت نفس داشته باشه... بعد به سويونگ ميگه كه به بهونه اينكه حالش رو خوب كنن يه دورهمي بگيرن و يه جوري شين ميون و كيم جونگهه رو با هم جور كنن... بعد تو دور همي كه تو يه رستوران گرفته بودن، پليس مياد و يهو بهشون ميگه كه مينهو به قتل
رسيده و ليهون بايد همراهشون بياد!"

جونگده دستش رو لاي موهاش فرو برد. بكهيون گفت:"ليهون مدام ميگفت كه اگه مينهو ولش كنه، مينهو و خودشو با هم ميكشه!"

جونگده گفت:"آره... ليهون تو داستان آدميه كه به همه حرفاش عمل ميكنه... اما ليهون زندس و خودشو نكشته... يعني ممكنه احتمال داشته باشه كه مينهو رو نكشته باشه!"

بكهيون گفت:"چرا چرت و پرت ميگي؟... تابلوعه كه ليهون مينهو رو كشته... اون قبلا يه قتل رو ديده!... احتمال ميتونه يه قتل رو مرتكب بشه!"

جونگده سريع لب تاپش رو بيرون اوورد و گفت:"بزار برم تو سايتي كه كيبوم اين مانگا رو آپلود ميكنه... خداي من... اسم اكانت مينسوك چي بود.. Xiuchen؟"

سپس براي رمز تاريخ تولد خودش رو زد. بكهيون ابرويش بالا رفت و گفت:"رمز اكانتش تاريخ تولد توعه؟"

جونگده خنديد و گفت:"رمز گوشيش هم تاريخ تولد منه... كلا رمز كل زندگيش تاريخ تولد منه!"

بكهيون با حسودي گفت:"اون واقعا عاشقته..."

جونگده سر تكون داد و با بيخيالي گفت:"ميدونم!"

سپس چپتر هفتم مانگا كه در كتاب دوم بود، بالا اوورد. بكهيون كنارش نشست. تند تند به صفحات اون نگاه ميكردند تا خلاصه جلد اول رو رد كنن.

بالاخره چپتر هفتم شروع شده بود:
(ليهون با حرص نشسته بود. بعد از يك ساعت در آن پاسگاه لعنتي بودن، اينبار دستگاهي نشان داد كه ليهون تعادل كامل دارد و ذره اي هم مست نيست.)

جونگده توضيح داد:"تو دورهميشون يكم مست كرده بودن... سويونگ به پليسا ميگه كه اونا حق ندارن وقتي ليهون تعادل رواني كامل نداره، ازش بازجويي كنن..."

بكهيون سرش رو تكون داد و به خوندن ادامه داد:

(ليهون از توجه سويونگ خوشحال بود ولي يك ساعت تمام در آن ايستگاه علاف شدن آن هم با سويونگ كه مدام ناخن هايش را ميجويد و قانون هاي اساسي را به او ياد آوري ميكرد، اصلا جالب نبود.

بالاخره مردي كه موهاي لخت مشكي نسبتا بلندي داشت و به ناخن هاي لاك مشكي زده بود، با كت چرمي و شلوار لي پاره به سمت ليهون رفت و گفت:"سلام... من پليس پرونده هستم!")

Phoenix  Donde viven las historias. Descúbrelo ahora