Act 9 : Who is the tricked one ?!

1.5K 185 7
                                    

🔞 هشدار اسمات ( خب نه کاملا 😅 ) 🔞

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🔞 هشدار اسمات ( خب نه کاملا 😅 ) 🔞

یونگی دندوناش رو روی هم سایید .
هم بحث غرورش بود که با اینکه متوجه توجه بیش از حد تهیونگ به آبمیوه ها شده بود ولی باز بدون هیچ مقاومت یا شکایتی میخورد و حالا پوزخند تهیونگ ، مثل آینه ی دق جلوی صورتش بود و هم بحث جین بود .
نمیدونست این هفته ی گذشته رو چجوری کنار نامجون گذرونده و راجب غیب شدنش چی بهش گفتن و الان کجا و با کیه .
البته که جین رو به غرورش ترجیح میداد .
فقط بحث ملاقاتش نبود .
اگه تهیونگ باهاش لج میفتاد اونطور که میگفت میتونست به راحتی جونِ جین رو بگیره و خونوادش رو نابود کنه وبا کاری که اون شب با جین کرده بودن و دم دستگاه و تعداد بادیگاردهایی که این یه هفته دیده بود اصلا به نظر نمیومد که دروغ بگه ...
نمیخواست بعدها به خاطر این لحظه افسوس بخوره پس با نفرت خالص به چهره ی قبراق تهیونگ نگاه کرد :
هر غلطی دلت میخواد بکن و زودتر گورتو از جلو چشمام گم کن !
تهیونگ ابروش رو بالا انداخت :
تا همین چند لحظه پیش که داشتی پارس میکردی و میخواستی گاز بگیری چی شد رام شدی یه دفعه هاپویی ؟
بیشتر از این تحمل تیکه ها و کنایه های نیش دارش رو نداشت .
میدونست مثل دفعه ی قبل اونم بعد از یه هفته دارو خوروندن بهش به یه لمس ساده رضایت نمیده و همه ی راه رو میره .
برای خفه کردنش و زودتر تموم شدنِ اون شب لعنتی پتو رو کنار زد و تهیونگ رو که با تعجب بهش خیره شده بود رو به عقب هل داد :
گمشو عقب نمیخوام فرار کنم نترس !
تهیونگ که روی تخت خم شده بود ، دست هاش رو به نشونه ی تسلیم جلوی سینه ش قرار داد و با کنجکاوی عقب رفت .
یونگی بلند شد ، تی شرتش رو دراورد و بدون اینکه به تهیونگ نگاه کنه گفت:
اینبار چیکار کنم منحرف اعظم ؟ کامل لخت شم دوباره ؟!
خواست شلوارش رو هم دربیاره که تهیونگ خودش رو بهش رسوند و بی توجه به چهره ى يونگى كه از شدت عصبانيت عضله هاى صورتش سفت شده بودن ، با هر دو دست هاش کمر یونگی رو گرفت .
سرش رو توی گردنش برد و شروع بو بوسیدن گردنش کرد ؛ وقتی به گوشش رسید ، یونگی با احساس کردن نفس های گرمش تقریبا لرزید و برای چند لحظه ریتم تفس هاش تغییر کرد .
این دارویی که بهش خورونده بود شوخی بردار نبود . با همچین چیز ساده ای بدنش شروع به گرم شدن کرد ولی همچنان سعی کرد مثل یه مجسمه بایسته که تهیونگ هرکاری میخواد بکنه و سریع تر دست از سرش برداره .
تهیونگ با احساسِ همون لرزش کوچیک ، لبخند رضایت روی لب هاش نشست .
این بار لب هاش رو با زبونش خيس كرد و بعد شروع كردن به بوسيدن و مك زدن گردنش . یونگی که منتظر بود با لمس تهیونگ انزجار رو احساس کنه در اوج تعجب متوجه شد که از لحاظ فیزیکی هیچ حس بدی نداشت ...
حتی دفعه ی گذشته هم که تهیونگ با دست به ارضا کردنش کمک کرده بود سریع تر از حالت معمولی ارضا شده بود ... اون موقع که چیزی بهش نخورونده بود !
تهیونگ که متوجه شد ، یونگی حواسش جای دیگه ایه اینبار بعد از بوسیدن گردنش ، زبونش رو روی گردن متورمش کشید و توی گوشش با نفس گرمشنفس عمیقی کشید که مو به تن یونگی سیخ و صدا و ریتم نفس هاش بلند و شدید شد .
تهيونگ با دیدن واکنشش مثل پسر بچه ای ذوق زده گفت :
دوز امشب رو زيادى ريختم فك كنمـ - ...
حرفش تموم نشده بود كه يونگى يقه ی پیرهن سرخابی رنگی که پوشیده بود رو گرفت : آشغال هرزه ... مسابقه داشتیم که کی دیوونه تره نه ؟
تهیونگ با کنایه گفت :
اوه تو اون مورد که من در برابر شما عددی نیستم ! من تو این موارد بهترم ...
و دستش رو بین پای یونگی برد از روی شلوار دیکش رو  توی دستش گرفت . به آرومی شروع به مالیدنش کرد .
یونگی میخواست عقب بکشه ولی انگار بدنش واقعا دست خودش نبود .
گرچه اینطوری بهتر بود ، میتونست به لطف دارو ، رضایت تهیونگ رو بدون هیچ تقلا و عذاب کشیدنی تا بیشترین حد ممکن جلب کنه .
دست هاش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشت و به دیوارِ پشت سرش کوبیدش .
تهیونگ دهنش رو برای گفتنِ «آخ» باز کرد ولی یونگی همون لحظه پشت گردنش رو با دست راستش گرفت و با لب هایی که از تردید میلرزیدن لب هاش رو لمس کرد و لب پایینی تهیونگ رو توی دهنش گرفت .
تهيونگ بدون هيچ حرفى چشم هاش رو بست و بعد از اینکه چند ثانیه لبهای همدیگه رو که توی هم قفل شده بودن مک زدن ؛ دهنش رو باز کرد .
همونطور كه با زبونش ، زبون يونگى رو لمس ميكرد و گرمای زبون و لب همدیگه رو احساس میکردن ؛ دوباره کمر یونگی رو گرفت و یکی از پاهاش رو از بین پاهای یونگی رد کرد که وسط پاهاشون به هم فشرده شه .
کاملا میتونست دیک تحریک شده ی یونگی رو روی مال خودش احساس کنه ...
با احساسِ دست چپ یونگی روی بازوش متوجه شد که بوسیدن کافیه ؛ سرش رو آروم عقب برد و لب هاشون بالاخره از هم جدا شدن و راه نفس هردو باز شد .
تهیونگ با باز کردن چشم هاش ، با صورت سرخ یونگی که با چشم هاش زمین رو هدف قرار داده بود ، روبه رو شد و ناخودآگاه لبخند روی لبش نقش بست . این پسر واقعا خواستنی بود ...
انگار نقشه ش واقعا داشت جواب میداد !
دوست داشت با پشتِ انگشتش صورتش رو نوازش کنه ولی با شناختی که از یونگی داشت بعید میدونست با اون حجم از نفرت از حرکات احساسی استقبال کنه .
یونگی که کل بدنش داغ کرده بود و چشم هاش از شدت شهوت خمار شده بود با فشاره دست های تهیونگ روی کمرش که به عقب میبردنش ، متوجه شد که ازش میخواد روی تخت دراز بکشه .
از این حالی که داشت متنفر بود . هم از خودش و هم تهیونگ ... ولی کاری ازش ساخته بود ؟ اونم با اون داروی کوفتی و تهدیدای این پسربچه ی لوس عیاش ...
به پشت روی تخت افتاد و تهیونگ به آرومی روش دراز کشید .
با دیدن چشم های نیمه بازِ یونگی ، سرش رو دوباره توی گردنش برد و این بار با زبون داغش با گوش یونگی که نقطه ضعفش بود بازی کرد .
یونگی که دهنش رو محکم بسته بود که صدایی ازش خارج نشه با احساس داغی و خیسیِ زبون تهیونگ روی گوشش نتونست جلوی لرزیدن و صدای ناله ی آرومی که از حنجره ش خارج شد رو بگیره .
با شنیدن صدای ریزی که از گلوش خارج شد رضایت داد و از گردنش شروع به بوسیدن کرد تا به نوک سینه هاش که برجسته و سفت شده بودن رسید .
یکیشون رو توی دهنش گرفت و بعد از مک زدن ، با زبونش شروع به مالیدنش کرد و اون یکی رو بین انگشت وسط و اشاره ش گذاشت و با نوک انگشتش به نوک سینه ش سیخونک میزد .
با آروم تر شدنِ صدای نفس های یونگی متوجه شد که صبرش داره تموم میشه .
دستش رو بین پاهای یونگی برد و دیکش رو که برجستگیش از روی شلوار نخیش کاملا مشخص بود لمس کرد .
یونگی با اینکه داشت از لذت لبریز میشد ولی باز زیر لب زمزمه کرد :
کثافتِ پست ...
چشم هاش رو بسته بود . هیچ علاقه ای به دیدن چهره ی پیروز تهیونگ اونم تو اون وضعیت نداشت و متوجه خنده ی بی صدای تهیونگ نشد .
زبونش رو به آرومی از نوک سینه هاش روی پوست سفید رنگش کشید و به سمت پایین اومد .
به زیرِ شکمش که رسید زیر لب چیزی مثل غرغر گفت و از روی تخت بلند شد :
نمیشد یه دفعه نپری روم که وسایل لازمو یادم نره ؟!
دوست داشت بلند شه و اینقد بزنش که یادش بیاد کی روی اون یکی پریده ولی سعی کرد خونسرد باشه و بیشتر از اون بهونه واسه تفریح بهش نده ؛
پس حتی زحمت باز کردن چشم هاش رو به خودش نداد فقط زیر لب زمزمه کرد :
واسه یه سکس چه نمایشی راه انداخته ! انگار میخواد آپولو هوا کنه !
صدای باز و بسته شدن قفسه های سرویس بهداشتیِ اتاق ، سکوت رو شکست و تهیونگ با ژل سرخ رنگ و چند بسته کاندوم برگشت :
اومدم !!! میگم ژل اون روز رو یادته ؟ اون یه ژل ساده بود ولی این یکی خودش گرم میشه و باعث میشه اون سوراخ خوشگلت راحت تر جا باز کنه و ماهیچه های کوچولوش منقبض نشن !
صدای یونگی که دوست داشت همون لحظه زمین دهن باز کنه و ببلعش برخلاف خواسته ش از شدت شهوت میلرزید :
هر گهی میخوای بخوری زود باش ! میخوام کپمو بذارم !
تهیونگ لبه ی تخت نشست و در جواب آروم زمزمه کرد :
از لرزش صدات کاملا مشخصه چقد بی میلی !
سرش رو بالا اورد که جواب تهیونگ رو بده و با باز شدن چشم هاش ، بسته ی ۵ عددی کاندوم رو دید :
حروم زاده میخوای تا صبح ادامه بدی ؟!
- هووووم ! کی میدونه ؟! تو که فقط مثه مجسمه آزادی دراز کشیدی و کل فعالیتش مال منه نگران چی هستی !
قبل از حاضرجوابیش ، خم شد و کمر شلوارش رو گرفت و با تقلا از پای یونگی که با حرص چشم هاش رو بسته بود و لبش رو گاز گرفته بود ، دراورد .
فقط بوکسرش پاش بود و از پریکامی که دیکش به مقدار زیادی ترشح کرده بود ، خیس شده بود .
ژل و کاندوم هارو کنار گذاشت و جوری خم شد که صورتش دقیقا جلوی دیک یونگی که توی بوکسرش تقلا میکرد ، قرار گرفت .
هیچوقت فکرشم نمیکرد بتونه همچین کاری رو برای یه پسر دیگه انجام بده ، حتی واسه دخترا هم این کارو نمیکرد ولی این پسر با همه ی اون هرزه های پول پرستی که سریع خودشون رو در به میل خودشون در اختیارش میذاشتن ، فرق داشت ...
یونگی با کشیده شدن زبون داغ تهیونگ روی دیکش ، البته از روی بوکسر ؛ هم از شدت تعجب و هم شهوت جوری واکنش نشون داد که حتی دیکش هم برای یه لحظه ی کوتاه تکون خورد . روی ارنجش بلند شد و با دیدن تهیونگ که صورتش تقریبا به دیکش چسبیده بود ، تقریبا داد کشید :
داری چه غلطی میکنی ؟!
تهیونگ که خودشم از اینکه بدش نیومده بود و برعکس ، دوست داشت بیشتر ادامه بده جا خورده بود با تعجب به یونگی که سرش رو بالا اورده بود نگاه کرد :
واااااو تو دیگه چی هستی پسر !
انگشتش رو روی دیکش کشید :
مثل اینکه ایشون خیلی از این غلطی که کردم خوششون اومده !
از بین دندوناش که به هم فشار داده میشدن غرید :
به جای این مسخره بازیا زودتر کارتو بکن و تنهام بذار !
- مطمئنی ؟ پشیمون میشی !
- به جهنم ! اگه میخوای اذیت کنی گورتو گـ - ...
جمله ش با حرکت تهیونگ که بوکسرش رو محکم و سریع از پاهاش کشید پایین نیمه تموم موند . با دیدن دیک خودش که کاملا تحریک شده بود و هرازگاهی میلرزید ، دوست داشت از شدت تحقیر بمیره ولی باید به خاطر جین تحمل میکرد ...
" هه ... جین رو هرچقدرم بهونه کنی و به خودت دروغ بگی فایده نداره چون بدنت برعکس خودت کاملا صادقه ! "
باز صدای ذهنش بلند شده بود و توی سرش میپیچید ...
تهیونگ با دیدن سکوتِ یونگی یکی از کاندوم هارو با دندون بازکرد و روی انگشت وسط و اشاره ی دستش کشید .
یونگی اینقد با صدای ذهنش درگیر بود که متوجه نشد تهیونگ کی ژل داغ رو روی انگشت هاش که با کاندوم مرطوبی پوشیده بودن ، ریخت و آمادشون کرد !
فقط با فشاری که تهیونگ با انگشتاش به سوراخ آنوسش وارد کرد نفسش برای یک لحظه گرفت و توی سینه ش حبس شد .
قطعا دلیلش باید از شدت درد میبود ولی فقط جا خورده بود و دردش اونقد که فک میکرد زیاد نبود .
تهیونگ که با انگشتاش اطراف آنوسش رو ماساژ میداد و هنوز انگشتش رو داخل نکرده بود ، با نیشخند گفت :
فک نمیکردم که به این نرمی باشه ! تو مگه نگفتی حتی با جین دوس داشتنیت هم رابطه نداشتی نیستی آقای قدیس ؟
و هر دوتا انگشتش رو تا آخر و همزمان وارد سوراخ آنوسش کرد :
دیدی چه راحت رفتن تو ؟!
با احساس انگشت های تهیونگ که به لطف ژل داغ شده بودن ، توی بدنش ناله ی ضعیفی کرد که تهیونگ متوجهش نشد .
این لذت براش غریب بود ...
اگه با شخص دیگه ای تو شرایط درستی تجربش میکرد شاید حتی میگفت « لمسم کن ، بذار زودتر ارضا شم ، عجله کن » !
ولی الان طرفش تهیونگی بود که بزرگترین دشمنش محسوب میشد .
پس در سکوت فقط با دست هاش ملحفه رو چنگ زد و لبش رو که دیگه داشت ازش خون بیرون میزد ، محکم گاز گرفت که حرفی نزنه که بعدا ازش پشیمون شه ...
گرچه با احساس ژل گرم و دست تهیونگ دورِ دیکش دیگه نتونست صدای ناله ش رو خفه کنه : هنقق ...
تهیونگ که با یه دستش دیکش رو میمالید متوجه شد داغیه ژل باعث بزرگتر شدن دیک یونگی از چند ثانیه قبل شده ؛ با شنیدن صدای ناله ش تحملش داشت تموم میشد ولی برای اینکه حرفی نزنه که باعث خراب شدن مود اتاق و یونگی شه ، لب هاش رو روی هم فشار داد ...
با اون یکی دستش از طریق انگشت هاش داشت سعی میکرد نقطه ی پشتِ پروستاتش رو پیدا کنه . چند ثانیه بعد با لمس یه برآمدگی یونگی جوری لرزید که که کمرش برای یه لحظه از شوک و اون حس عجیب از تخت جدا شد و تهیونگ متوجه شد نقطه ی حساس پشتش رو پیدا کرده  .
با لبخند شیطنت امیزی به یونگی که با تعجب نگاهش میکرد گفت :
خب ؟ چطور بود ؟ دوسش داشتی ؟
یونگی خواست جواب بده که تهیونگ همزمان با ماساژ دادن پروستاتش به صورت دایره وار با اون یکی دستش دیک یونگی رو توی دستش بالا و پایین کرد :
حتی اگه خودت بگی نه ، بدنت صادقه !
بدنش عجیب شده بود .
لذت عجیبی که از پشت احساس میکرد با لذت حرکت دست  و داغیه ژل روی دیکش آمیخته شد ؛ اون چند درصد انرژی ای که برای مقاومت داشت ناپدید شد و جاش رو به ناله های بلند و نفس های تند و گرم داد و این دقیقا چیزی بود که تهیونگ میخواست .
دستش رو از روی دیک یونگی برداشت و کنار شونه ش ، روی تخت گذاشت که بتونه بهش تکیه کنه و روی یونگی خم شه .
با خم شدنِ تهیونگ ، یونگی سنگینیش رو روی بدنش احساس کرد و اولین واکنش ناخودآگاهش بدون اینکه بفهمه چیکار میکنه حلقه شدن دستاش دور گردن تهیونگ بود .
دیگه هیچ تلاشی برای ساکت کردن ناله هاش و نفساش نمیکرد :
هااااه ... هاااا ... ننن ...
تهیونگ متوجه قصد یونگی شد ولی برای اذیت کردنش توی چند سانتی متری صورتش توقف کرد که یونگی در برابر چهره ی متعجب تهیونگ سرش رو بالا آورد و زبونش رو روی لب های تهیونگ کشید .
همین حرکت کوچیک و نگاهِ چشم های خمارش رعشه به اندام تهیونگ انداخت و باعث شد با اینکه انگشتاش به خاطر فشار دیواره های داخلی آنوس یونگی درد گرفته بودن با سرعت بیشتری شروع به مالشش کنه و صدای ناله ی یونگی رو با گذاشتن دهنش روی دهن یونگی خاموش کنه .
اون شب قصد نداشت کل راه رو بره و یه سکس کامل با یونگی داشته باشه وگرنه الان به جای انگشتاش دیکش توی اون سوراخ داغ و تنگ و نرم که کاملا خیس شده بود ، قرار گرفته بود .
حدود یک دقیقه بعد که داشتن بین بوسه هاشون نفس میگرفتن یونگی نالید :
د ... دارم ااارضا ... میشم ... الـ لـ لان میاد ... تند تر لعنتـ تـ ی ... آآآآه ... دیکم ، ... بمالش ... !
تهیونگ که از اینکه حتی تو اون شرایط و با اون وضعیتش حالت لجباز و رییس گونه ش رو حفظ کرده بود ، خندش گرفته بود به زحمت جلوی خنده ش رو گرفت .
از روش بلند شد که دستش آزاد شه و بتونه همزمان هم جلو و هم پشت رو بماله .
با بلندتر شدن ناله ی یونگی ، چنگی که به تخت زد و لرزش ریز بدنش متوجه شد الانه که آبش رو خالی کنه .
مثل دفعه ی گذشته دستش رو روی سر دیکش قرار داد و یک لحظه بعد مایع سفید و غلیظی با شدت توی دستش خالی شد و صدای ناله ی یونگی با صدای نفس های تند و کوتاهش جایگزین شد .
انگشتاش رو که تقرییا بی حس شده بودن از سوراخ پشتش خارج کرد و به دستاش و رو تختی نگاه کرد .
روتختی از پریکام و ژل و عرق یونگی خیس بود و دست هاش یک از یک بدتر ولی چرا حس بدی نداشت ؟
با دیدن بدن سفید و کشیده ی یونگی که با اینکه نسبتا عضله ای بود ولی ظرافتش رو حفظ کرده بود خندید :
دلیلش جلو چشممه بعد دارم ...
متوجه یونگی شد و با کنجکاوی نگاهش کرد :
چطور بود ؟ این یه هفته ارزشش رو داشت ؟
دیگه جونی واسش نمونده بود و هنوز لذتی که تجربه کرده بود ، کامل از بدنش خارج نشده بود ؛ با چشم های نیمه بازش به تهیونگ که منتظر بود ببینه یونگی راجب ادامه دادن بازیشون چی میگه ، نگاه کرد : میکشمـ ...
حرفش تموم نشده پلک هاش روی هم افتادن و چشم هاش کاملا بسته شدن .
تهیونگ با دهن باز ماتش برده بود :
من اینجوری دارم اینجا جون میکنم و جلوی خودمو میگیرم اونم بعد از یه هفته برنامه ریزی اونوقت تو حالشو میبری و خواب هفت پادشاه رو میبینی ؟! میگم مطمئنی اونی که اینجا گروگانه ، من نیستم ؟!
در هر صورت قصد نداشت فعلا از اون حد جلوتر بره و نقشه ی دارو بیشتر برای زهرچشم گرفتن ازش بود تا سکس !
با خنده آه کشید و به سمت حموم رفت که مایع چسبناکی که توی دستش جمع شده بود رو بشوره .
باید یونگی و روتختی رو میشست و تمیز میکرد ...
با صدای بسته شدن در حموم چشم های یونگی باز شدن .
چشم هاش رو از شدت شرمی که به خاطر واکنشش به حرکات تهیونگ داشت رو بسته بود ولی اینکه جمله ش نصفه مونده بود به خاطر افتادنِ فشار و نفس هاش بود . فک میکرد تهیونگ بی توجه به بیهوش بودنش به کارش ادامه بده ولی عقب کشیده بود ... چرا ؟
تهیونگ بعد از شستن دست هاش به صورتش آب زد و با دیدن وضعیت دیکش که هنوز تحریک شده و آماده بود پوزخند زد :
دارم چه غلطی میکنم ... بهش یه هفته آبمیوه میدم و الکی بهش میگم توش دارو ریختم اونوقت خودمو عقب میکشم ؟ ... فک نمیکنم دیگه هیچوقت فرصت به این خوبی گیرم بیاد ...
با یاداوری فحش های یونگی این بار به جای پوزخند واقعا خندید :
اگه بفهمه دارویی در کار نبوده احتمالا تو همون بطری خاکم میکنه !
سرش رو تکون داد و درِ قسمت دست شویی رو باز کرد که حداقل بتونه خودش رو از درد پایین تنه ش خلاص کنه .
هرطور فکر میکرد نمیتونست جلوی خندشو بگیره ...
یونگی که هنوز گیج روی تخت افتاده بود با یادآوری احساس انگشت های تهیونگ توی آنوسش سرش رو تکون داد :
نه ... نه ! هیچ لذتی نداشت ! فقط عذاب بود ، فهمیدی مین یونگی ؟! حتما فقط به خاطر اثر دارو بوده که بدنم واکنش نشون داده ! ... مگه خودشم تحریک نشده بود ؟! هوف ... از کارای این سایکو نمیشه سر دراورد !
" دوس داشتی دوس داشتی تا آخرش بره نه ؟! "
در جواب صدای ذهنش خواست بگه « خفه میشی ؟! » ولی با شنیدن صدای دستگیره ی در سرویس بهداشتی چشم هاش رو بست و این بار واقعا قبل از اینکه ده ثانیه ‌بیشتر بگذره به خواب فرو رفت ...
تهیونگ چند لحظه نگاهش کرد ولی با دیدن چهره ی معصوم و بدن لخت و سفیدش تحمل نکرد و بی توجه به وضعیت رو تختی و بدنِ یونگی ، کنارش دراز کشید و دستش رو از زیر سر یونگی رد کرد :
هوم فردا با هم دوش میگیریم خوشگله ، خوب بخوابی سفید برفیِ من ...
نامجون تو اتاق كنترل به مانيتورى كه دوربين اتاق يونگى بهش متصل بود خيره شده بود .
تهیونگ واقعا با یونگی سکس داشت ؟!
تازه رسیده بود و فقط دیده بود تهیونگ که فقط شلوار پاش بود توی تخت به هم ریخته یونگی رفت که کاملا لخت بود و چسبیده به همدیگه خوابیدن ...
وقتی دبیرستانی بود و تهیونگ فهمیده بود که همجنسگراس خیلی سر اینکه با هم سکس داشته باشن تیکه مینداخت جوری که نامجون گاهی فک میکرد داره جدی میگه ‌و اگه به خاطر اون دوستش نبود احتمالا اون موقع با تهیونگ میخوابید البته اگه پیشنهادش واقعا جدی بود ولی باز هم نمیتونست باور کنه پسری که تا چند ماه پیش هر شب با یه دختر میخوابید الان با یه پسر سکس داشته و کنارش تو اون حالت خوابیده باشه ...
تهیونگ به کنار ، يونگى چطور تونسته بود با جین این کارو بکنه ؟
واقعا متوجه احساس جین بهش نشده بود ؟!
وقتی جین کل هفته رو داشت عذاب میکشید آقا با تهیونگ خوش میگذروند ؟!
تهیونگ این سه سال اخیر چند بار ردش کرده بود ؟
باورش نمیشد ...
اگه با چشمای خودش صحنه ی جلوی چشمش رو ندیده بود ...
میدونست تهیونگ وقتی برای حبس کردن یونگی تا اون حد پیش میره حتما یه برنامه ای داره ولی باورش نمیشد واقعا باهاش ...
صدای زنگ گوشیش بلند شد و اسم جین روی صفحه ی نمایش اومد .
بلند شد و گوشيشو توى جيبش گذاشت :
فقط شما نیستین که بلدین با هم خوش بگذرونین !

« پایان پارت نهم ، ادامه دارد ... »

TaeGi - Silent Tears 🎭Where stories live. Discover now