« فلش بک - 1 »
« ۲ هفته قبل از اولین پارت »ماشینش رو پارک کرد و پیاده شد .
به عمارت رو به روش نگاه کرد و بی توجه به دربانی که برای پارک ماشین جلو اومد وارد عمارت شد .
- کارم اونقد طول نمیکشه که نیازی به پارک ماشین باشه .
نامادریش مثل همیشه با سردترین و مصنوعی ترین لبخند دنیا تو هال سالن ورودی عمارت منتظرش بود :
اوه تهیونگ ... نمیدونستم امروز میای اینجا عزیزم !حتی زحمت لبخند زدن هم به خودش نداد :
واسه خونه اومدن هم باید از تو اجازه بگیرم " مادام " ؟لب هاش لرزید ولی لبخند تقلبیش پاک نشد :
اوه عزیزم اینجوری نگو تو پسر دوست داشتنی منی ، فقط از دیدنت سورپرایز شدم ! خیلی خوشحالم کردی که اومدی !با خودش گفت " خوشحال ؟! تو میخوای سر به تنم نباشه ! "
صدای خنده ی چندنفر از سالن پذیرایی به گوشش رسید :
برو به مهمونات برس ! نه من چشم دیدن تو رو دارم نه تو از من خوشت میاد ، لازم نیست اعصابتو به خاطر من به هم بریزی ، پیر میشیا !
پوزخند زد و ادامه داد :
شایدم شدی ؟!برای یک لحظه لبخند نامادریش کمرنگ شد ولی سریع به خودش اومد .
میدونست اگه با پسر یکی یه دونه ی رییس کیم دهن به دهن شه فقط قبر خودشو کنده :
مثه اینکه تهیونگ ما امروز یکم ناخوش احواله ... بهتره بری استراحت کنی منم بعد از رفتن مهمونا بهت ملحق میشم !بدون نگاه کردن بهش به سمت راه پله ها رفت :
لازم نیست ؛ کارم زیاد طول نمیکشه فقط اومدم چند تا از خرت و پرتامو ببرم ! برو با مهمونات خوش باش !
جواب نامادریش تو صدای قهقهه ی مهمونا گم شد.از پله های مرمر بالا رفت و خودشو به اتاق بزرگی که به عنوان انباری عمارت استفاده میشد رسوند .
تولد نامجون نزدیک بود و میخواست با پیدا کردن آلبوم بچگی هاشون سورپرایزش کنه .
YOU ARE READING
TaeGi - Silent Tears 🎭
Fanfictionفیک اشک های خاموش • کاپل اصلی : تهگی ( سوییچ ) ، یونجین • کاپل های فرعی : نامجین ، کوکمین ، هوپمین • ژانر : درام ، روانشناسی ، مافیا ، رمزآلود ، اسمات • نویسنده : Fallen Wolfie • موضوع : یونگی پسر مستقل ولی منزوی ای که تنها دوست صمیمیش جین هست زند...