Act 10.5 : Extra Part 1 - Jin's Memories ( 1 )

1.2K 177 12
                                    

 - جين ؟ به اتوبوس نميرسيم پسر ! زود باش !

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


- جين ؟ به اتوبوس نميرسيم پسر ! زود باش !

كوله پشتيم رو روى دوشم انداختم و از پشت ميز بلند شدم .

دهنم هنوز پر بود و خواستم حرف بزنم كه يونگى گفت :
حرف نزن فقط كفشاتو بپوش زودتر ... مادر ما رفتيم !

مامانم از طبقه ى بالا گفت مواظب خودتون باشين و بالاخره كفشامو پوشيدم.

لحظه ى اخر خودمونو به اتوبوس رسونديم ، بر خلاف اول هفته ها كه جاى نشستن نبود چون وسط هفته بود تونستيم صندلى خالى پيدا كنيم و بشينيم .

يونگى داشت ساعتشو چك ميكرد كه سرمو گذاشتم رو شونه ش :
وقتى رسيديم بيدارم كن هيونگ !

يونگى لبخند كمرنگى زد و گفت :
باشه بخواب ...

•••

- هيچ ميدونين ساعت چنده ؟!

ناظم با عصبانيت بهمون خيره شد ؛ با لبخند پرسيدم :
خب ... اين بار چند دور ؟

يونگى آه كشيد و خم شد بندهاى كفششو محكم بست و يه چيزى مثه "ميكشمت" شنيدم !

به كلاس اول نرسيديم ، يعنى راهمون ندادن !

به عنوان تنبيه تو راهرو وايساده بوديم كه گوشيم ويبره رفت ؛ يكى از دخترا بود و ميخواست بگه باهاش به تولد دوستش برم ...

يونگى اروم زد پشت گردنم و با حرص زمزمه کرد :
الان خوشحالى منو اينجا گير انداختى ؟!

خنديدم : از كلاس ادبيات بهتره كه !

آه کشید و به گوشیم اشاره کرد :
دوست دخترت مسيج داد ؟

همینطور که داشتم تایپ میکردم ، خندیدم : اوهوم !

دستشو روی شونه م گذاشت :
آها اونوقت كدومشون ؟

خنده رو صورتم خشک شد و به سمت یونگی چرخیدم :
هیونگ !!! اسمشو يادم رفته !!!! به اسم " خوشگل هفت " ذخيره كردم اسمشو !

TaeGi - Silent Tears 🎭Where stories live. Discover now