- جين ؟ به اتوبوس نميرسيم پسر ! زود باش !كوله پشتيم رو روى دوشم انداختم و از پشت ميز بلند شدم .
دهنم هنوز پر بود و خواستم حرف بزنم كه يونگى گفت :
حرف نزن فقط كفشاتو بپوش زودتر ... مادر ما رفتيم !مامانم از طبقه ى بالا گفت مواظب خودتون باشين و بالاخره كفشامو پوشيدم.
لحظه ى اخر خودمونو به اتوبوس رسونديم ، بر خلاف اول هفته ها كه جاى نشستن نبود چون وسط هفته بود تونستيم صندلى خالى پيدا كنيم و بشينيم .
يونگى داشت ساعتشو چك ميكرد كه سرمو گذاشتم رو شونه ش :
وقتى رسيديم بيدارم كن هيونگ !يونگى لبخند كمرنگى زد و گفت :
باشه بخواب ...•••
- هيچ ميدونين ساعت چنده ؟!
ناظم با عصبانيت بهمون خيره شد ؛ با لبخند پرسيدم :
خب ... اين بار چند دور ؟يونگى آه كشيد و خم شد بندهاى كفششو محكم بست و يه چيزى مثه "ميكشمت" شنيدم !
به كلاس اول نرسيديم ، يعنى راهمون ندادن !
به عنوان تنبيه تو راهرو وايساده بوديم كه گوشيم ويبره رفت ؛ يكى از دخترا بود و ميخواست بگه باهاش به تولد دوستش برم ...
يونگى اروم زد پشت گردنم و با حرص زمزمه کرد :
الان خوشحالى منو اينجا گير انداختى ؟!خنديدم : از كلاس ادبيات بهتره كه !
آه کشید و به گوشیم اشاره کرد :
دوست دخترت مسيج داد ؟همینطور که داشتم تایپ میکردم ، خندیدم : اوهوم !
دستشو روی شونه م گذاشت :
آها اونوقت كدومشون ؟خنده رو صورتم خشک شد و به سمت یونگی چرخیدم :
هیونگ !!! اسمشو يادم رفته !!!! به اسم " خوشگل هفت " ذخيره كردم اسمشو !
YOU ARE READING
TaeGi - Silent Tears 🎭
Fanfictionفیک اشک های خاموش • کاپل اصلی : تهگی ( سوییچ ) ، یونجین • کاپل های فرعی : نامجین ، کوکمین ، هوپمین • ژانر : درام ، روانشناسی ، مافیا ، رمزآلود ، اسمات • نویسنده : Fallen Wolfie • موضوع : یونگی پسر مستقل ولی منزوی ای که تنها دوست صمیمیش جین هست زند...