« فلش بک به آشنایی شوگا و تهیونگ ، قسمت چهارم ( آخر ) »
یونگی با صدای زنگ گوشیش از خواب پرید ؛ بلند شد و پلک هاش رو مالید ...
شماره ناشناس بود ...
قبل از اینکه جواب بده به ساعت نگاه کرد ساعت پنج صبح بود !
توی خواب و بیداری جواب داد : بله ؟
سول جو اونور خط بدون هیچ حرف اضافه ای فقط گفت :
شوگا ؟! هستی ؟!
از شدت درد گوشیش از دستش افتاد ...
نیم ساعت بعد شوگا در حالی که بند کفشش رو میبست به سول جو زنگ زد :
الان راه میفتم !
- باشه من تو بار میدنایت منتظرتم !
پنج صبح توی بار ؟!
اونجا برای اون هم راحت تر بود تا پارک یا جای دیگه ای ولی این یعنی از شب قبل اونجا مونده بود ؟!
قطع کرد و بعد از عوض کردن لباسش از خونه خارج شد ...
باید سریع برمیگشت ؛ حداقل قبل از ساعت معمولی که یونگی روزهایی که صبح کلاس نداشت ، برمیگشت !
فلش رو از جیبِ ریزِ کیف معماری دراورد ، این دو روز هربار نگاه یونگی به کیف میفتاد فقط دعا میکرد هوس ور رفتن باهاش رو نکنه !
با گذاشتن فلش توی جیبش ، گرم کنش رو مرتب کرد و از خونه خارج شد .
محظ احتیاط ازش چندین کپی تو ایمیل های مختلفی که بعد از برگشتن از خونه ی تهیونگ به دانشگاه ساخته بود ، گرفته بود !
وارد بار که شد جز سول جو فقط دو نفر دیگه اونجا بودن و چشم های خدمه ای که کل شب گذشته رو شیفت بودن با چشم غره بهش دوخته شده بود ، خودش هم این زندگی رو تجربه کرده بود و ناخودآگاه باهاشون همدردی میکرد !
YOU ARE READING
TaeGi - Silent Tears 🎭
Fanfictionفیک اشک های خاموش • کاپل اصلی : تهگی ( سوییچ ) ، یونجین • کاپل های فرعی : نامجین ، کوکمین ، هوپمین • ژانر : درام ، روانشناسی ، مافیا ، رمزآلود ، اسمات • نویسنده : Fallen Wolfie • موضوع : یونگی پسر مستقل ولی منزوی ای که تنها دوست صمیمیش جین هست زند...