chapter 1

2.2K 506 98
                                    

ده دقیقه طول کشید تا به خونه ای با نمای دوست داشتنی رسید

بعد از این که سارا از ماشینش بیرون اومد اون هم از مال خودش پیاده شد .

این یه پیشنهاد عالی بود. اگر یه کاری مثل این رو نمیکرد هیچ وقت نمی تونست بخشی از بهزیستی باشه
ژاکت جینش رو روی پیراهن سفیدش مرتب کرد و موهاش رو عقب فرستاد تا توی چشمش نباشن .
دست هاش رو توی جیباش فرو برد و دنبال سارا راه افتاد

-این همون خونه اس؟-

پرسید و نگاهش به اون خونه ی کوچیک بود

-اره. اماده ای ؟-

-بیشتر از هر وقت دیگه ای ...فکر کنم- و مضطرب خندید

-نگران نباش –
سارا دستش رو دورش حلقه کرد-
تو که الانشم مامانش رو می  شناسی خودش هم پسر دوست داشتنی ایه . می تونم بهت قول بدم –

-باشه ، بیا انجامش بدیم –
به سارا که به سمت درمی رفت تا زنگ رو به صدا دربیاره لبخند زد

یک باره دیگه برای اخرین بار سر و وضعش رو چک کرد تا در باز شد و خانم میانسالی با موهای تیره و پوست رنگ پریده رو دید  

-سلام سارا –
اون دو یک دیگر رو در اغوش کشیدن و اون پسر اون جا معذب ایستاده بود . سارا عقب تر اومد و بهش اشاره کرد

-انه این لوییه همون پسری که دربارش بهت گفتم و لویی این انه اس مادر هری –

-خوشبختم از اشناییتون خانم-

لویی درست مثل جنتلمنی که بود دستش رو در جواب انه جلو اورد و با نرمی و اشتیاق تکون داد

-منم همین طور . بیاین داخل –

و در رو بیشتر بازکرد تا اون دو نفر وارد شن . به نشیمن راهنماییشون کرد و جای راحتی برای نشستن بهشون پیشنهاد داد

-خب لویی مثل این که ما قبلا هم دیگه رو دیده بودیم –

انه بحث رو شروع کرد

-همین طوره –
لویی به ارومی لبخند زد

-این طور که من شنیدم تو ادم قابل اعتمادی هستی-
انه به سارا اشاره کرد چون که اون منبع بود
-و من ازت انتظار دارم که همین طور هم باشی-

-نگران چیزی نباشید شما محل زندگی منو میشناسین و اگه هر مشکلی بود فکر کنم بتونید به مامانم شکایت کنید-

لویی لبخند کوچیکی زد .
انه همین الانش هم داشت از اون پسر خوشش میومد
– و شما سارا رو هم می شناسین و من اصلا دلم نمی خواد با هر دوی اونا یا شما به مشکل بخورم –

-فقط یه شکایت کافیه تا برم و همه چیزو کف دست جی بزارم –
سارا قبل از این که به سمت انه که به ارومی لبخند می زد برگرده با شوخ طبعی به لویی گفت

silent gem [l.s][Completed]Where stories live. Discover now