ده دقیقه طول کشید تا به خونه ای با نمای دوست داشتنی رسید
بعد از این که سارا از ماشینش بیرون اومد اون هم از مال خودش پیاده شد .
این یه پیشنهاد عالی بود. اگر یه کاری مثل این رو نمیکرد هیچ وقت نمی تونست بخشی از بهزیستی باشه
ژاکت جینش رو روی پیراهن سفیدش مرتب کرد و موهاش رو عقب فرستاد تا توی چشمش نباشن .
دست هاش رو توی جیباش فرو برد و دنبال سارا راه افتاد-این همون خونه اس؟-
پرسید و نگاهش به اون خونه ی کوچیک بود
-اره. اماده ای ؟-
-بیشتر از هر وقت دیگه ای ...فکر کنم- و مضطرب خندید
-نگران نباش –
سارا دستش رو دورش حلقه کرد-
تو که الانشم مامانش رو می شناسی خودش هم پسر دوست داشتنی ایه . می تونم بهت قول بدم –-باشه ، بیا انجامش بدیم –
به سارا که به سمت درمی رفت تا زنگ رو به صدا دربیاره لبخند زدیک باره دیگه برای اخرین بار سر و وضعش رو چک کرد تا در باز شد و خانم میانسالی با موهای تیره و پوست رنگ پریده رو دید
-سلام سارا –
اون دو یک دیگر رو در اغوش کشیدن و اون پسر اون جا معذب ایستاده بود . سارا عقب تر اومد و بهش اشاره کرد-انه این لوییه همون پسری که دربارش بهت گفتم و لویی این انه اس مادر هری –
-خوشبختم از اشناییتون خانم-
لویی درست مثل جنتلمنی که بود دستش رو در جواب انه جلو اورد و با نرمی و اشتیاق تکون داد
-منم همین طور . بیاین داخل –
و در رو بیشتر بازکرد تا اون دو نفر وارد شن . به نشیمن راهنماییشون کرد و جای راحتی برای نشستن بهشون پیشنهاد داد
-خب لویی مثل این که ما قبلا هم دیگه رو دیده بودیم –
انه بحث رو شروع کرد
-همین طوره –
لویی به ارومی لبخند زد-این طور که من شنیدم تو ادم قابل اعتمادی هستی-
انه به سارا اشاره کرد چون که اون منبع بود
-و من ازت انتظار دارم که همین طور هم باشی--نگران چیزی نباشید شما محل زندگی منو میشناسین و اگه هر مشکلی بود فکر کنم بتونید به مامانم شکایت کنید-
لویی لبخند کوچیکی زد .
انه همین الانش هم داشت از اون پسر خوشش میومد
– و شما سارا رو هم می شناسین و من اصلا دلم نمی خواد با هر دوی اونا یا شما به مشکل بخورم –-فقط یه شکایت کافیه تا برم و همه چیزو کف دست جی بزارم –
سارا قبل از این که به سمت انه که به ارومی لبخند می زد برگرده با شوخ طبعی به لویی گفت
YOU ARE READING
silent gem [l.s][Completed]
Fanfictionهری ناشنواست و لویی مترجمش میشه all credits to @strongxlarry i just translated the story