هاي
ببخشيد يكم خيلي دير شد دوباره آپ كنم
عره بوص
.................................
چند ساعت از وقتي كه خونه ي يونگي اومده بود گذشته بود
مبايل خانوم كيم رو تقريبا توي ديوار پرت كرده بود و بعدش روي مبل كز كرده بود
يونگي بعد از حرف زدن راجبه اينكه:(دونگ ووك مغزتو ليسيده داري توهم ميزني) داشت انلاين با يكي از اتريش پي اس فور بازي ميكرد و بنظرش اين اتفاق خيلي چيز ترسناكي نبود
جيمين هم حس ميكرد اگه بخواد اين چيزارو جدي بگيره خيلي حركت لوسيه
كي ميدونه شايد اوني كه توي آسانسور بود فقط يكي شبيه آقاي كيم بود
به ساعت نگاه كرد مادر و خواهرش حتما خيلي وقت بود كه رفته بودن و دونگ ووك بايد تا الان خوابيده باشه!
پوفي كشيدو روي مبل دراز شد و به تلويزيون نگاه كرد
يونگي وقتايي كه به باخت نزديك ميشد بلند داد ميزد و به كره اي فحش ميداد اما درست چند لحظه بعد تونست پسر اتريشيو بكشه و برنده بشه
هدفون رو از رو گوشاش برداشت و با يه پوزخند برگشت سمت جيمين:(ميبني جيمين تو بايد هيونگتو نتها تو درس بلكه توي بازيم الگوي خودت قرار بدي)
جيمين اروم خنديد:(من هيونگمو تو پيچوندن مامان و نونام الگو قرار ميدم)
يونگي موهاي جيمينو بهم ريخت و بلند شد يونگي:( خب نظرت چيه بريم خونتون و بازياتو بياريم؟)
جيمين لباشو آويزون كرد:(نميتونم نونا گفت اصلا برنگردم)
يونگي:( اون اينو گفته چون ميدونسته دونگ ووك ميخواد ليست بزنه ولي الان كه قراره من باهات بيام نميتونه كاري كنه)
درواقع يونگي بشدت از دونگ ووك بدش ميومد چون هميشه متوجه نگاه هاي خيرش روي جيمين ميشدو از اونجايي كه دانشگاهش نزديك محل كار دونگ ووك بود تاحالا چند بار اونو درحال بوسيدن دختراي ديگه ديده بود
يونگي مبايلش رو دراورد و دوباره كناره جيمين نشست گالري عكساش و باز كرد و مبايلش رو داد دست جيمين:( اين دختررو ببين پدر و مادر نداره و توي شركت همكاره دونگ ووكه خيلي دختر ساده ايه و...)
جيمين به بقيه حرفاي يونگي گوش نكرد چون حواسش به آدم كمرنگي كه كنار دونگ ووك بود پرت شده بود
يه پسر كه كامل به رنگ طوسي بود و تقريبا چسبيده بود به دونگ ووك
اونا توي يك كوچه تنگ بودن و حقيقتش يونگي با زيركي تمام اون عكس گرفته بود اما ممكن نبود دونگ ووك متوجه اون پسر شده باشه و به بوسيدن دختر ادامه داده باشه
از طرفيم نميتونست نديده باشتش اون تقريبا چسبيده بود به يونگي
پريد وسط حرف يونگيو دستشو گذاشت روي اون نقطه ي طوسي رنگ:( هيونگ اين پسره كيه؟)
يونگي سرشو آورد جلو:( نميدونم فكر كنم اشكال از لنز مبايلمه تو بعضي از عكسايي كه ميگيرم اينجوري ميشه)
جيمين:( هيونگ اين يه آدمه چجوري لنزت خراب شده كه مثل يه آدم ميفته؟)
يونگي مبايلشو از جيمين گرفت تا عكس ديگه ايو بياره :(نه قبلا به اين واضحي نبود جيمين خيلي كوچيك بود ولي اين اولين عكسيه كه انقدر توش بزرگ افتاده لنزم به مرور خراب شده ببين)
جيمين با تعجب به همون نقطه طوسي رنگ نگاه كرد كه توي يكي ديگه از عكساي دونگ ووك عقب تر ايستاده بود
عكس بعديو اورد و اون نقطه به دونگ ووك نزديك تر شده بود
توي عكس بعدي نزديك تر
و بعدي نزديك تر...
و در آخري به دونگ ووك چسبيده بود
اون پسر هيچي از چهرش معلوم نبود اما قد بلندي داشت و موهاي خيلي كوتاه
جيمين نفس عميق كشيد:( توي عكساي ديگتم يه همچين چيزي افتاده؟)
جيمين خواست توي گالريشو بگرده تا شايد يه چيز مشابه با اين پيدا كنه
اما يكدفعه دستش خوردو پوشه ي اشتباهيو باز كرد
توي اون پوشه پر بود از عكساس خودش تكي
توي خيلي از عكسا اصلا حواسش به دوربين نبود ومعلوم بود خيلي از اونا بدون اينكه جيمين متوجه بشن گرفته شدن
جيمين با تعجب به يونگي نگاه كرد و يونگي با عصبانيت مبايلشو از دست جيمين كشيدو با صداي تقريبا بلند گفت:( نه فقط تو عكساي كوفتي كه از اون مرده يواشكي ميگيرم هست)
با اين حرفش دوباره ذهن جيمين سمت اون نقطه ي طوسي رنگ رفت
نفس عميق كشيد و به يونگي كه عصبي بنظر ميرسيد نگاه كرد
جيمين:( چيشد هيونگ مگه نگفتي بريم بازيارو بياريم؟)
چند دقيقه بعد يونگي و جيمين توي اسانسور بودن و دركمال تعجب جيمين هنوز هم اقاي كيم رو ميديد كه توي اسانسور وايساده
يونگي يكم جا به جا شد و توي بدن اقاي كيم وايستاد
يونگي:( اوه جيمين چرا اينجاي اسانسور انقدر سرده)
جيمين زبونش بند اومده بود و با تعجب به صحنه ي روبروش نگاه ميكرد
اقاي پارك چشماش روبسته بود و انگار خواب بود جيمين دست هيونگش رو كشيد واونو از داخل بدن اقاي كيم كشيد بيرون
جيمين:( هيونگ تو توي اقاي كيم بودي)
يونگي بلند زد زيره خنده:( ولي بنظرم اومدم ينطرف تحت تاثير گرماي تو قرار گرفتم بيبي)
جيمين اروم با مشت زد توي سينه ي يونگي:( هيونگ جدي ميگم روح اقاي كيم هنوز اينجاست)
و در اسانسور باز شد و يونگي بيرون رفت :(بيا جيمين انقد چرتو پرت نگو دارم ازت ميترسم چرا امشب انقد عجيب شدي؟)همون موقع در خونه ي جيمين:
دونگ ووك بعد از رفتن همسر و مادر همسرش روي مبل روبروي تلويزيون نشسته بود و برنامه ي مورد علاقشو تماشا ميكرد كه يكدفعه تلويزيون خاموش شد
زير لب فحشي داد و سمت تلويزيون رفت كه ناگهان برق هاي خونه ام رفت
فقط برق آباژور روشن بود كه اونهم چندان نوري نداشت
صداي باز و بسته شدن در خونه اومد
دونگ ووك خيالش راحت شده بود كه كسي كه اين مسخره بازيو داره ميكنه جيمينه و حتما بااون دوست نچسبش اومدن تا اذيتش كنن
دونگ ووك:( پارك جيمين دقيقا هوس چي كرده كه اينكارارو ميكنه؟لازم نبود با تاريك كردن خونه بهم بگي چي ميخواي)
اما چند ثانيه بعد سرمايي رو پشت كمرش حس كرد و صدايي كنار گوشش
:(پَـــس اُميــدوارَمـ چيــيـزيو كِـه ميـخوامـ بِهِـم بـدي لــي دونــگ ووكــ)
اما اينكه صداي جيمين نبود...
YOU ARE READING
SEE
Horrorوقتي كه جيمين ميفهمه ميتونه روح هر موجوديو ببينه وقتي توي خونه ي جديدشون شوهر خواهرش توسط يك روح كشته ميشه و جيمين تنها كسيه كه اخطارهاي روح توي خونرو ميفهمه و مهم تر اينكه اون روح نسبت نزديكي باهاش داره و بايد مشكلش رو حل كنه تا بتونه به زندگيه ب...