روي دشكي كه پهن كرده بود دراز كشيده بود و به سقف نگاه ميكرد
يونگي اونو بعد از رستوران به سينما برده بود و بعد به يك رستوران ديگه و بعد به يك كافي شاپجيمين خوشحال بود اما هيچكدوم از كاراي يونگي باعث نشده بود نگراني و استرسي كه از مرگ دونگ ووك و اتفاقايي كه افتاده بود كم بشه
به پهلوي راستش چرخيد و چشمهاش رو بست تا بخوابهبه محض گرم شدن چشمهاش سرمايي رو كنار بدنش احساس كرد و پتو رو بالاتر كشيد
مطمئنا اگه چشمهاش رو باز ميكرد و لبخند روي لب روح زن روبروش رو ميديد به پتو اكتفا نميكرد_جيميــن...
روح لبهاش رو فاضله داد و اروم اسم جيمين رو صدا كرد
خواب جيمين كه كم كم داشت عميق ميشد سريع پريد و چشم هاي جيمين تا آخرين درجه باز شد
همونطور كه دراز كشيده بود به روبروش نگاه كرد اما چيزيو نديد چون روح مكانش رو به پشت جيمين تغيير داده بودجيمين مدام با خودش فكر ميكرد حتما توهم زده و چون خيلي از اون صدا ترسيده الان اون رو شنيده
به ثانيه نكشيده بود كه دوباره اون صدارو شنيد
-جيمين .....پاركــ جـيـمـينـ
بالشتش رو برداشت و از اتاق دويد بيرون
جلوي در اتاق يونگي ايستاد نفس عميق كشيد و چند تقه به در زد و بعد درو باز كردچند دقيقه بود كه كنار يونگي دراز كشيده بود چشماش رو بسته بود
يونگي برگشت سمت جيمين . يونگي:(ميترسي؟)
جيمين لاي پلكاشو باز كرد:( اوهوم خيلي)
يونگي دستهاش رو دوره جيمين حلقه كرد و جيمينو كشيد تو بغلش:( مگه اون روح بهت نگفت كه مراقبته؟)
جيمين كه از حركت يونگي تعجب كرده بود يكم خودشو جمع كرد:( نميدونم...اون خودش اذيتم ميكنه)يونگي چشماش رو بست:( اگه زنده بود خودم ميكشتمش)
جيمين زد زبره خنده :( چرا؟)
يونگي:(چون من به عنوان كراشت وظيفمه جنتلمن باشم)
جيمين خودشو از تو بغل يونگي دراورد:( كي گفته تو كراشمي؟)
يونگي:( رفتارت)
جيمين به يونگي نگاه كرد و پوزخند زد:( فعلن كه دارم روي اون روحه كه دنبال خاهرمه كراش ميزنم)
يونگي پشتش رو كرد به جيمينو پتورو كشيد كامل رو خودش:( همينو جلو خاهرت بگو ببينم جنازت برميگرده يا خاكسترت)صبح شده بود و جيمين و يونگي توي ماشين يونگي بودن تا باهم برن به رستوران و صبحونه بخورن
پشت ميز نشسته بودن و منتظر بودن تا غذاشون حاضر بشه كه مبايل جيمين زنگ خورد
يونگي سرش رو اورد بالاي مبايل جيمين:( كيه؟)
جيمين همونطور كه مبايل و جواب ميداد به يونگي نگاه كرد:( بي اف سابقم
-الو كوكي
+سلام جيمينييونگي قيافش رو جمع كردو به جيمين نزديك شد تا بفهمه اون دوتا چي ميگن
+خب ميخاستم يه خبريو بهت بدم ... حقيقتش من يه رل جديد زدم
جيمين پوفي كشيد
-خب مباركه
+اشتباه فكر نكن اينو گفتم چون به عنوان برادرش بايد ميدونستي
با اين حرف شوگا اروم خنديد و رفت عقب و جيمين صداشو برد بالا
-وات د هل جانگكوك با تهيونگ رل زدي؟؟؟؟؟
+خب اتفاقي بود ميدوني....
- چجوري تهيونگ راضي شد باتم باشه؟
+نه....اون باتم نيست كه...
-شما دوتا كودوم گوريــــد؟
+خونه ي ...تهيونگ..
جيمين مبايلش رو قطع كرد و محكم كوبوندش رو ميز
YOU ARE READING
SEE
Horrorوقتي كه جيمين ميفهمه ميتونه روح هر موجوديو ببينه وقتي توي خونه ي جديدشون شوهر خواهرش توسط يك روح كشته ميشه و جيمين تنها كسيه كه اخطارهاي روح توي خونرو ميفهمه و مهم تر اينكه اون روح نسبت نزديكي باهاش داره و بايد مشكلش رو حل كنه تا بتونه به زندگيه ب...