his eyes...

821 105 6
                                        

#if_i_had_you
#liam
از ماشین پیاده شدم و تا ته اون کوچه ی تاریک زیر بارون دویدم...یه خونه ی خیلی کوچیک بین دوتا ساختمون چند طبقه با یه در قرمز رنگ
در و با مشت کوبیدم...بعد از یه دقیقه در باز شد و زین با بالاتنه لختی که تتو های پرستیدنیش و تو دید میذاشت جلوم ایستاد
صورتش متعجب شد و به سر تا پای من که خیس بودم نگاهی انداخت بعد دستمو کشید و برد داخل
_ت.تو...خ.خیسی...لیم...م.منو...از..ک.کجا...پ..پیدا.کرد.ی؟
_جاش دلش برام سوخت و آدرست و داد
این تمام مکالمه ای بود که تو اون یکی دو دقیقه بین ما رد و بدل شد بعد جلوم ایستاد و یکی یکی لباسای خیسم و در آورد اون به چشمام نگاه نمیکرد...همونجوری که سعی میکرد بی تفاوت باشه از توکمدش برام لباس پیدا کرد...اونا فک کنم بزرگ ترین لباساش بودن
_ب.بپوش
خودش از اون اتاق بیرون رفت تا من لباسم و عوض کنم
به دیوار که نگاه کردم پر از نقاشی بود... نقاشی از من...تو انواع حالت ها...به قشنگ ترین شکل ممکن
از اتاق بیرون زدم و اون تو آشپز خونه ی کوچیکش داشت این ور اون ور می چرخید
_اونجا پر از عکسای من بود
_اوهوم...م.من.ن.ن.نقاشی..د.دوست..دا.دارم
_کامان...فقط نقاشی؟...من دارم افسردگی میگیرم
هیچ جوابی بهم نداد و من بهش نزویک تر شدم...وول خوردناش داشت اعصابم و به هم میریخت
_تو ده روز ناپدید شدی میتونم دلیلش و ازت بپرسم؟...چرا وقت اون شب با خیال راحت کنارت سرم و گذاشتم زمین صبح پاشدم و تو  برای ده روز کنارم نبودی؟
چرا به همه سپرده بودی آدرست و بهم ندن؟
برش گردوندم سمت خودم
_به من نگاه کن و بگو چرا؟...تو چه فکر مزخرفی با خودت کردی که تصمیم گرفتی نباشی؟...تو واقعا فکر کردی من برای یه شب میخواستمت؟...حرفایی که بهت زدم و برای خودت چی معنی کردی؟
اون ساکت بود و من به جاش فریاد زدم
_تو میدونستی اگه دنیا یه دروغ مزخرف بزرگ باشه این که من دوست دارم یه واقعیته...چرا فکر کردی من دوروغ میگم؟
اولین قطره ی اشکش از اون چشمای طلایی چکید و باعث شد دلم مچاله بشه ولی به داد زدن ادامه دادم
_تو نمیدونستی من اگه هر روز نبینمت چی میشه؟...تو ده روز نبودی...درسته من تو زندگیت یه تازه وارد لعنتی ام ولی تو ده روز نبودی و من فقط نفس میکشیدم و راه میرفتم...به نظرت این زندگی کردنه؟...بهم بگو
دستاش و دورم حلقه کرد و چونه ش و به سینه م تکیه داد تا ببینه چطوری دارم سرش داد میزنم...تلاشی برا دور کردنش نکردم... چون منه لعنتی دلم براش تنگ شده بود
اینجوری دیدنش وقتی بم خیره بود و عسل از چشاش چکه میکرد منو سست کرد...اونقدری که دیگه نتونم داد بزنم و حرفام و با درد ناله کنم
_من ضعیفم زین...تو نقطه ضعف منی...اگه نباشی من ضعیف ترین موجود دنیام...من هیچ ایده ای درباره ی این که تو کنارم نباشی ندارم...نمیگم با من باش فقط محض رضای خدا کنارم بمون...من فقط میخوام کنارم باشی هیچ چیز دیگه ای ازت نمیخوام فقط خواهشا اگه میشه مث قبل کنار من بمون و اگه نمیشه هم...عنی وی من به نفس کشیدن و راه رفتن ادامه میدم
چشماش و بست و من لبای گرمش و سمت چپ قفسه ی سینه م حس کردم
هیچ معلوم نبود این چه جهنمیه که توش دست و پا می زنیم
#imagine
#setti
این پارت برام ارزش معنوی داره امیدوارم دوسش داشته باشین و با کامنت و ووت خوشحالم کنین و اگر نه بازم از ارزشی که برام داره کم نمیشه
لاو یو عال
ننه ستی

IF I HAD YOU...(z.m)Where stories live. Discover now