IF I HAD YOU...(z.m)

grand pa

#if_i_had_you
#third_POV
هری همون طور که سعی داشت بوتاش و بدون این که زیپشون و باز کنه بپوشه بازم شماره ی زین و گرفت و غر زد...اما گوشی زین رو حالت پیغامگیر بود و هری برای بار سی و پنجم براش پیام صوتی گذاشت
_وات د هِل مالیک؟...کدوم گوری هستی؟... بهتره زود تر بهم زنگ بزنی چون دارم میام در حد فاک بزنمت فاکر
بازم سعی کرد پاش و تو اون چلسی بوتای عسلی رنگ فرو کنه و باز هم شروع کرد به غر زدن و آخرشم مجبور شد خم شه و زیپشون و باز کنه و وقتی صدای لویی که حوصلش از منتظر موندن سر رفته بود و شنید با عجله یه قسمت از تیشرت سفیدش و که از تمیزی برق میزد زیر اسکینی جین مشکیش فرستاد (قشنگ استایل هری تو ذهنتون تداعی شد یا نه؟😁میمیرم برا این تیپاش😁)
سمت پله ها دوید و دوتا یکی ردشون کرد
_خیلی منتظر موندی لاو...ببخشید
نیشش و باز کرد تا لویی خلع سلاح بشه و همونطور که سمت ماشین قراضه شون میرفتن با کش مو موهای بلند فرفریش و گوجه ای بست
_اون مارمولک لاغر مردنی کجا بود
البته که لویی نگران نبود...هری بازم غر زد
_هرچی بهش زنگ میزنم میره رو پیغام گیر... دیگه دارم نگرانش میشم اون از دیروز هیچ بهم پیام نداده
_هی من داره حسودیم میشه وزغ کوچولو
_ادامه بده لو...چون به این نتیجه میرسی که تو باهمه فرق میکنی
لویی لبخند تخسی زد و ماشین و روشن کرد... هری نگران زین بود و باید میرفتن خونه ش تا وزغ کوچولو مارمولکش و دعوا کنه
زین مطمئنا امروز که طعتیله تا دیر وقت میخوابه و اونا قصد داشتن بیدارش کنن
گوشی هری زنگ خورد
_گاد...خود فاکرشه....مالیک تو مطمئنا برای ناپدید شدنت و این که هیچ خبری ازت نیست یه توضیحی داری فاکر...من دارم میام خونه ت و اصلنم قصد ندارم ملایم برخورد کنم پس هر جهنم دره ای خوابیدی منتظرم باش چون دارم میام دهنت و سرویس کنم
_هوم...
_وات؟...شات د هل عاپ فقط بگو خونه ای یا نه؟
_خوب خیلی عذر میخوام ولی زین پیش منه
_یا مسیح...تو کی هستی؟
_من خوب...من
_گاااد تو لیامی...اون اونجاست مگه نه؟
_آره و خوابه...من آدرس خونه رو برات تکست میکنم...بیا بیدارش کن
_خدایا اون مث یه خرس قطبیه...صبر کن ببینم...شما...وات د هل ایز گوینگ عان فاکرز؟ ...من توضیحات مستند میخوام از هر دو تون زود آدرس و بفرست
و بعد بدون این که اجازه بده لیام حرف دیگه ای از دهنش در بیاد گوشی رو قطع کرد
_خدایا اون دوتا...باورم نمیشه...من باید دوتاشون و خفه کنم😑
_ریلکس لاو...سر فرصت کار هردوتاشون و یکسره میکنیم
****************
هری تقریبا نزدیک یکساعت بود بالای سر زین داشت داد و بیداد میکرد و زین از کوسن های کاناپه به عنوان عایق صوتی استفاده میکرد تا بتونه ادامه ی خوابشو ببینه البته اگه هری هر دو دقیقه یه بار با نوک اون بوتای لعنتی لگدش نمیکرد
لویی با خونسردی و لیام با تعجب به اون دوتا خیره بودن
_زین بهت هشدار میدم عزیزم...اگه تا ده ثانیه ی دیگه بیدار نشدی با آب یخ بهت سلام میکنم سوییتی
زین با استیصال (😂‌)از سر جاش بلند شد و پوکر به هری نگاه کرد...پتو رو بیشتر دور خودش پیچید و تصمیم گرفت نشسته چرت بزنه
هری میخواست تهدیدش و عملی کنه اما وقتی بر کیوت خوابالو رو دید همه چی یادش رفت
_خدایا تو چقد کیوتی عزیزم😍
لویی چشاش و چرخوند
_باز بچه دید...خدایا چرا منو نجات نمیدی
یه نگاه به لیام انداخت
_تو نمیخوای لباسای مارمولکت و تنش کنی؟
لیام با اعتراض برگشت سمت لویی
_اون به این قشنگی کجاش شبیه مارمولکه؟
_اون لاغره...مث یه مارمولک که تازه از تخم در اومده
و صورت لویی خیلی موقع گفتن این حرف خیلی مصمم بود
_هی واقعا اون شبیه همچین موجود زشتی نیست
_به جای بحث با من پاشو دوست پسرت و جمع کن گرند پا
لیام از شنیدن کلمه دوست پسر نرم شد و به زین نگاهی انداخت
اون سردش بود
_بلند شو زینی...میبرمت بالا لباس عوض کنی
بعد دست زین و گرفت و بلندش کرد و دستش و رو شونه ی زین گذاشت که هدایتش کنه و اون موجود خوابالو نره تو در و دیوار
لویی انگاری از لیام نا امید شده باشه با تاسف بهش نگاه کرد و مث مربی فوتبالی که بازیکنش و راهنمایی میکنه داد زد
_نا امیدم کردی گرند پا...تو باید بغلش میکردی...حداقل به جای این که دستت و مث غریبه ها بذاری رو شونه اش اون دست درازت و دور کمر خلال دندونیش بنداز
بعد با خودش غر زد
_باید یه کلاس براش بذارم...اون واقعا افتضاحه
ولی اون سه نفر هیچ حواسشون نبود که هری و بر کجا ناپدید شدن و این خطرناک بود‌‌... خیلی خطرناک
#imagine
#setti
سلام عزیزانم
اگر در این لحظه کصشر ترین پارت از این فنفیک و خوندین از همگی شما پوزش می طلبم
در واقع نمیدونستم چی بنویسم و شرمنده تونم که بعد این مدت چیزی که نوشتم زیاد خوب نشده
هر نقدی دارین بهم بگین خوشحال میشم
لاو یو عال
ننه ستی💙