#if_i_had_you 🔞🚫❎
Third pov
لیام دست زین و گرفت و از بین ملافه ها بلندش کرد
_بیا بیب...برام لباس انتخاب کن
واقعا اینهمه خوابالو بودن زین متعجبش میکرد...بیبی چشم طلاییش امروز خیلی تنبل شده بود و لیام تقریبا داشت زین و روی پله ها تا دم در اتاق می کشید
زین در و با یه لگد وا کرد و همونطور که چشماش و میمالید تا کمر تو کمد بزرگ لیام فرو رفت تا یه پیرهن و کت قشنگ براش انتخاب کنه و لیام هم پیرهنشو در آورد تا لباسی که زین بهش میده بپوشه...زین برگشت تا یه پیزهن و به لیام نشون بده اما اون و درحالی که به طرز هاتی داشت دکمه هاش و باز میکرد دید و نفسش برید
دوباره آروم تو کمد برگشت و نفسش و بیرون داد و برگشت سمت لیام اما اون حالا فقط با یه شلوار گرمکن لعنتی و سیکس پکا و عضله های لعنتی ترش اونجا ایستاده بود و زين قل خوردن تیله های خواستن و تو همه ی سلول های بدنش حس میکرد... همه ی زین خواستار وجود لیام بود
دوباره تو کمد قایم شد و گوشیش و از جیبش در آورد و به هری پیام داد
_هی هز...شما برین من و لیام نمیتونیم بیایم.بوس
چند لحظه بعد پیام هری گوشیش و لرزوند
_خاک برسر دوست پسر ندیده ات... have a good fuck
از کمد بیرون اومد و سمت لیام برگشت...لیام لبخندی بهش زد
_لباس انتخاب کردی لاو؟
زین نچی کرد و روبروی لیام ایستاد و لیام طبق عادتش شروع به پردازش موقعیت کرد
_الان دیرمون میشه و بقیه هم منتظرن زی...میشه سریعتر بیبی؟
زین دستش و دور گردن لیام حلقه کرد و قبل از این که زبونش رو گردن لیام سر بخوره نه قاطعی گفت...زبون کوچولوی گرمش و مث یه بچه گربه روی گردن لیام میکشید...زین هیچ وقت اینقد هورنی نبود...لیام چونه ی زین و گرفت و سرش و از گردن خودش جدا کرد و تو چشای خمارش خیره شد
_بیب؟
دست زین از روی گردنش تو موهاش لغزید و لب های لیام و به خودش نزدیک تر کرد
_د..دیگه...جلوی.م.من...لخ..لخت.نشو..پ.پینو
بازو های لیام محکم دور زین حلقه شدن
_اگه باعث بشه اینجوری تو بغلم داشته باشمت چرا که نه؟
لب پایین زین و گاز گرفت ولی زین بیشتر میخواست...ناله ی ریزی از دهنش فرار کرد و سرش و برای شروع یه بوسه ی وحشی تر خم کرد
لباشون روهم میلغزیدن و گاهی هم زین با زبونش شیطنت میکرد
لیام از لبای زین جدا شد تا بتونه به بقیه ی نواحی مورد علاقه ش برسه... بعد از گاز گرفتن چونه ی زین سمت گردنش رفت و براش لاو بایت گذاشت و بعد زیر گوشش و مکید و از ناله ی قشنگ زین لذت برد و نرمه ی گوشش و گاز گرفت و تیشرت زین و از تنش کشید بیرون و مث یه شئ با ارزش دستاش و حائل بدن زین کرد تا سمت تخت ببرتش
_چرا اینقد پرستیدنی خلقت شدی بیب؟...مگه تو یه مخلوق نیستی؟... چطور من حس میکنم باید بپرستمت؟
زین لبخندی زد و پیشونیش و به پیشونی لیام تکیه داد و صورتش و با دستاش قاب کرد
_ف.فرشته ی..م.مقرب.خ.خدا...لیام.. پ.پین...این...اینجا...روی.ب.بدن.من...عباد...عبادت.کن
سرش و برد زیر گوش لیام و با لحن درتی ای که سعی میکرد کمترین لکنت و داشته باشه زمزمه کرد
_یا شا.شایدم .توی من؟
دهن لیام از جمله ی فوق هات زین باز موند و چشمای گرسنه ش و به لبای نیمه باز و خیس پسر هورنی ای که تو بغلش بود دوخت و قبل از این که به لبای خوشمزه اش حمله کنه رو تخت هلش داد...هیچ ایده ای برای این که چطور میشه از لبای زین سیر شد نداشت اما محض رضای خدا لیام داشت کبودشون میکرد...بالاخره از لباش دل کند و سمت گردنش رفت و مطمئن شد که در کنار لذت بردن از ناله های قشنگ و بم زین همه ی اون نقاطی رو که هدفش بودن بنفش کرده باشه
زین زیر سنگینی بدن لیام و حمله ی لبای نرمش بیقراری میکرد تا لیام عطشی که کل بدنش و گرفته بود رو رفع کنه اما لیام از پرستیدن لباش سیر نمیشد...اون لعنتی نمیدونست زین اون پایین چه دردی رو تحمل میکنه پس دستش و به کار انداخت و لیام و لمس کرد
_عاااههههه...د.ددی
لیام گر گرفت و بعد از گاز گرفتن نیپل چپ سینه ی زین برش گردوند و اسلپی به باسنش زد
_تو شیطونی بیبی بوی...ددی اینو دوست داره
بعد از این که گاز محکمی از کتفش گرفت با بوسه های خیس از روی کمرش سمت پایین اومد و همه ی این لفت دادنای لیام زین و برای حس کردنش تشنه تر میکرد و جز ناله های ملتمس صدایی از گلوش در نمیومد
لیام باکسر زین و از تنش در آورد و یه جایی پرت کرد و با دیدن منظره رو به روش آه کشید و دوتا از انگشتاش و تو دهن زین فرو کرد و زبونش مشغول ریمینگ کردن سوراخ صورتی زین شد
دوتایی از لذت صدا های نامفهومی از دهنشون میومد...بعد از چند دقیقه لیام انگشتش و از دهن زین بیرون کشید و تو زین فرو کرد و دوتایی ناله کردن...زین از لذت و درد و لیام از تنگی زین...هردفعه براش تعجب آور بود که چطور خودشو تو اون تنگنای هوس انگیز جا میکنه
_عاههه...ددی..ل.لطفا...تو.ت.تو.رو.م.میخوام
بعد از این جمله زین مث یه ماهی از زیر دست لیام سر خورد و به دنبال لوب کشو ها رو زیر و رو کرد و بعد از پیدا کردنش لیام و سمت تاج تخت هل داد و خیس بوسیدش و مقدار زیادی لوب تو دستاش ریخت و بعد یکم به لیام هند جاب داد...لیام آه مردونه ای کشید و لب پایین زین و گاز محکمی گرفت...همیشه زین هورنی یه چیزایی برای غافلگیر کردنش داشت
_چی تو سرته شیطان بزرگ
لیام با ناله ی مردونه ای زیر گوش پسر چشم طلایی زمزمه کرد و آهش بلند تر شد وقتی زین خط فکش و گاز گرفت و یه کلمه ی لعنتی گفت
_س.سواری ...ددی
و بعد دیک لیام و روی خودش تنظیم کرد و اون موقع بود که هر دو واقعا جنون و تجربه کردن...لیام اونقد بزرگ بود که از همون اولین ضربه ها پروستات زین و هدف گرفته بود و زین واقعا تمرکزی رو نفس کشیدنش نداشت...از شدت لذت هق هق میکرد و نیاز به مکیدن لبای قلوه ای لیام داشت دیوونش میکرد پس لیام و نیمخیز کرد و مشغول مکیدن لب پایینش شد و لیام هم خیس تر همراهیش میکرد
حجم لذتی که تو بدن زین داشت پخش میشد خارج از تحملش بود و وقتی لیام شروع کرد به هندجاب دادن بهش، چشماش بسته شدن و گردنش به عقب مایل شد و بلند ترین ناله هاش از لبای نیمه بازش خارج شدن و لیام میتونست بارها با فقط همون ناله ها بیاد...وقتی زین بدون هیچ هشداری بین شکم خودش و لیام اومد لیام حس کرد همه ی لذت های جاری تو بدنش دارن زیر دلش جمع میشن و اون موقع بود که با چشمای نزمه باز خودش و تو زین خالی کرد و همزمان که خودش و رو بالش مینداخت زین رو هم رو خودش خوابوند و اهمیتی به کثیف کاریاشون نداد درحالی که نفس نفس میزد مشغول بوسیدن گربه کوچولوی خسته ش شد
و صدای اعتراض زین بلند شد
_لی...م.ما..ک.ک.کثیف.یم.
_برام اهمیتی نداره بیبی بوی...الان نیاز دارم فقط ببوسمت و تو بغلم فشارت بدم...نظر موافقت چیه لاو؟
زین فقط در تلافی یه گاز محکم از بازوی لیام گرفت...به هر حال اون حالا حالا ها نمیتونست درست راه بره و الان هم بدون لیام نمیخواست جایی بره پس همونطور که لیام به بوسه ها عاشقانه و شلخته ش مهمونش کرده بود به خواب رفت#########################
هق t_t
اولین اسماتمه
سر پابلیش شدنش پیر شدم t-t
خادافظ

YOU ARE READING
IF I HAD YOU...(z.m)
Fanficاگه دنیا یه دروغ مزخرف بزرگ باشه این که من دوستت دارم یه واقعیته... . . . . زیام استوری&لیوم تاپ و همچنین زیاد طولانی هم نیست کامل شده