this is Christmas

421 56 3
                                    


third POV
ز_چپ...یکم بالا ت.تر...خوبه خوبه
لی_اینجا؟
ز_اوهوم...بر یه قرمز ل.لطفا
بر یه گوی شیشه ای و درخشان دیگه به رنگ قرمز پیدا کرد و به زین داد و به پدرش که از چهارپایه بالا رفته بود تا درخت کریسمس و تزیین کنه خیره شد
این اولین درخت کریسمسی بود که بر توی خونه میدید و قبلا تمام کریسمس ها رو پیش مادر بزرگش بود
اونا تمام خونه و نرده ها رو تزیین کرده بودن و بر آرزو میکرد ای کاش همیشه کریسمس باشه
این که مکان زندگی بر و پدرش داشت شبیه خونه میشد به خاطر بودن زین بود
ب-میشه دیگه تزیینات کریسمس و برنداریم؟...خونه خیلی قشنگ شده
ز_اون موقع د.دیگه برات عادی م.میشه بر...دیگه مث قبل براش ذوق نمیکنی
ل_خب خب...من اینجا سرم داره گیج میره میشه زود تر انجامش بدیم؟
زین نگاه نگرانی به لیام انداخت و ستاره ی طلایی نوک درخت و به دستش داد
ز_ت.تمومه لیوم...اگه سرت گیج میره دستمو بگیر برای پایین اومدن
و البته که لیام لمس کردن همه ی نواحی زین و(😁)دوست داشت پس نه نگفت و دست زین که تو دست بزرگ خودش گم میشد و گرفت و پایین اومد
ل_فکر کنم فشارمم داره می افته الانه که بیفتم زمین
بعد با موش مردگی خودشو به شونه ی زین تکیه داد و زین دستش ودور گردن لیام انداخت و بغلش کرد
ز_ب.بسه لیوم پین...فقط میتونستی بگی دلت بغل میخواد
برخودش و وسط اون دوتا چپوند و به لنگه ی شلوار زین چسبید
ب_منم مثل ددی میخوام بغلت کنم ... بوست کنم... بهت فاک بدم زی
لیام با تعجب به پسرش نگاه کرد و بعد به یاد لویی افتاد و آه تاسف بر انگیزی کشید و زین در حالی که سرخ شده بود خندش گرفت
ز_ممنون بر...ولی اون کار آخری رو فقط پدرت میتونه انجام بده
ب_ینی من نمیتونم یه کاری کنم بهت خوش بگذره؟
ز_همیشه پ.پیش تو بهم خ.خوش م.میگذره بر...تو بهترین پسر ک.کوچولوی دنیایی عزیزم
زین داشت با لبخند قشنگش در حالی که بینی و گوشه ی چشماش چینای کیوت داشتن و لباش به زیباترین شکل به خنده باز بودن بهش نگاه میکرد اما سنگینی نگاه اخموی دوست پسرش باعث شد نگاهشو از بر بگیره و توجهش به تدی بر حسود رو به روش جلب بشه
ز_در واقع لیام هم بهترین ددی دنیاست مگه نه بر؟
بر با حالت جدی ای سرش و تکون داد
ب_البته که هست...خیلی مهربون و خوبه
لیام هنوز به زین خیره بود انگار تنها چیزی که میخواد ببینه انحنای قشنگ لبای زینه و زین هنوز لبخند قشنگش و داشت تا اخمای لیام و از هم باز کنه
بر نگاهی به لبخند کمرنگ زین که به پدرش خیره بود انداخت و به این فکر کرد که زین یه دروغ بزرگ بهش گفته ...
اون یه جادوگر نبود...اون یه فرشته ی مهربون بود که سانتا برای کریسمس امسال براشون فرستاده

_______________________
سلاااام^^
if i had you تو واتپد کامل میشه و از اینستا آرشیوش میکنم
بوس بوس😌🌈

IF I HAD YOU...(z.m)Where stories live. Discover now