how much...???

688 93 4
                                        

#if_i_had_you
#liam
+تو فکر میکنی چقد با هم بمونین؟... چقد میخوایش؟
هری در حالی که روی کانتر آشپزخونه نشسته بود و پاهای بلندشو تاب میداد و یه تاج گل روی موهای بلند فرفریش بود ازم پرسید و موقع پرسیدن این جمله صورتش بر عکس بقیه ی قیافه ش کاملا جدی بود
_منظورت چیه؟...من دوستش دارم
+میدونی؟...منظورم اینه که ممکنه یه روز دیگه نخوایش؟
تو چشماش خیره شدم و با تمام صداقتی که داشتم بهش جواب دادم
_من تا حالا کسی رو اینقد دوست نداشتم...تا حالا درک نمیکردم وقتی مردم از عاشق بودن حرف میزنن دقیقا چه حسی دارن...نمیدونستم چطوری میشه یکی رو متفاوت با همه ی موجودات و افراد دنیا دوست داشت...میدونی هری؟ اگه اون هم بخواد با من بمونه من برای همیشه و تا ابد میخوامش
بهم لبخند زد
+خیلی چیزا هست که باید بدونی... اگه میخوای تا ابد برای خودت نگهش داری...فقط بذار تا وقتی خودش میخواد تو تنهایی خودش بمونه لیام... تنهایی منطقه ی امن زینه...اون تو تنهاییش خیلی کارا میکنه...مینویسه ...نقاشی میکنه...اون وقتی تنهاست انگار روی یه سیاره دیگه زندگی میکنه

و اون نمیدونست من حتی الان که زین تو خونه ی من بود و یه دیوار باهم فاصله داشتیم دلم براش تنگ شده بود...اگه زین یه سیاره ازم فاصله بگیره قول نمیدم بتونم زنده بمونم
......
هری سرش و رو پای لویی گذاشته بود و لویی با فرفریای هری که از کش مو بیرو زده بودن بازی میکرد و بر تو بغل هری وول میخورد و زین برای خودش یه کپه بالش و ملافه درست کرده بود و اونجا دراز کشیده بود
دقیقا حوصله ی همه مون سر رفته بود و واقعا نمیدونستیم چیکار کنیم
هری گونه ی بر و نوازش کرد
_بی؟…تو دلت میخواد برای گردش کجا بری‌ ؟
بر سرش و به شکم هری تکیه داد و خمیازه کوچولویی کشید
_اون دفعه ای که با ددی و زین رفتیم شهر بازی خیلی بهمون خوش گذشت و فک کنم دلم میخواد برم اونجا
هری چشاش و تو چشای آبی لویی دوخت و لویی دست از بازی کردن با فرفریای ابریشمی هری کشید
_نه هز...اینجوری نگام نکن چون محاله بیام شهربازی
هری لباش و جلو داد و با مظلوم نمایی هرچه بیشتر تو چشای لو خیره شد
_لطفا لو؟...خوش میگذره
و لویی واقعا نباید نرم میشد؟...اون چشای سبزی که حتی در حالت عادی انگار خیسن واقعا خلع سلاح میکرد
هری پاشو دراز کرد و یه لگد زد تو باسن زین...زین برگشت سمتش
_چ.چ..چه...م.مرگته...هز؟
هری لبخند گشادی زد
_بریم شهر بازی
زین پوکر شد...برگشت و به من نگاه کرد
_لی؟..م.م..من..خ..خ..خوابم..م.م.میاد
خنده ام گرفت...گربه ی خوابالو
_تو کل روز چرت میزدی بیب...بیا بریم قول میدم خوش بگذره...تونل وحشتم نمیریم
و خدا میدونه هری چقد خوشحالی کرد و رقصید...بر و برداشت و دست لویی رو کشید و تا دم در رقصید
چرا هری اینقد کیوت بود؟
#imagine
#setti
سلام علکم
از سر کلاس تحلیل محتوا پست میذارم...ووت و کامنت یادتون نره بالا غیرتن...میدونم بعد از این همه وقت چیز چشم گیری نیست ولی مقدمه ی پارت خاک برسری بعدیه...و این که پارتا کوتاهه چون این یه شورت استوریه...نه وان شاته نه فف
عره دیگه...
خادافظ😁
مامی ستی😚❤💛💙💚

IF I HAD YOU...(z.m)Where stories live. Discover now