sweet lips

465 51 3
                                    


زین گوشی رو گذاشت و وقتی برگشت تا کارشو ادامه بده با لیام روبرو شد که با نگاه عجیبی بهش خیره بود
لبخند زد و جلوتر رفت و حالا نفساش با نفسای لیام قاطی میشد
دستش و دور گردن لیام انداخت و لیام کمرشو گرفت تا نزدیک ترش کنه
ل_هری حالش چطور بود لاو؟
ز_ب.بابت این که بهش زود خبر ن.ندادم ناراحت بود و داشت م.مست میکرد... وزغ احمق...خودش م.میدونه چقد بد مسته و ن.نمیتونه حتی درست رو پاش ب.بایسته وقتی مسته خیلی کیوت و بغلیه اما خ.خیلی بی ادب م...
بوسه ی ناگهانی لیام حرف زین و ناتمام گذاشت و لب هاش تشنه تر از همیشه رو لبای زین نشستن و وقتی بالاخره هر دو نفس کم آوردن لیام به چشمای خمار زین خیره شد
ل_منم دارم مست میشم...با چشمات... شیرینی لبات... لمس گرمی انگشتات...گاد من همیشه برای تو مستم...تا وقتی تو چشمام خیره بشی و لبخند بزنی من یه دائم الخمر دیوونه ام
زین پیشونیش و به پیشونی لیام تکیه داد و دستاش که دور گردن لیام حلقه بودن و توی موهاش فرو کرد
ز_تو زندگیم ه.هیچ وقت به اندازه ی وقتی که کنارتم احساس ک.کامل بودن نکردم لیوم...هیچ وقت اینقد احساس بی نیاز بودن نکرده بودم...ولی وقتی کنارتم نیازمند ترین آدم دنیام...نمیخوام فقط کنارت باشم...میخوام حل شم توی وجودت...میخوام تو قهوه ی چ.چشمات خودمو حل کنم...چرا وقتی کنارتم این همه ت.تضاد قشنگ به وجود میاد...تو برام کافی ای ا.اما نیازمند ترینم به وجودت...بهشت من آغوش توعه اما وقتی ن.نزدیکتم باعث میشی مثل جهنم داغ باشم...چرا من و ت.تو اینقد برای هم ساخته شدیم؟
لیام واقعا جواب سوال زین و نمیدونست پس جوابش و با داغ ترین بوسه ای که میتونست داد...دستش و دور کمر زین سفت تر کرد و هیکل ورزیده اما ظریفش و به خودش چسبوند و زین پاهاش و دور کمر لیام حلقه کرد...لیام به سمت راه پله ها رفت و زین مشغول لاو بایت گذاشتن رو گردن لیام شد...ماه گرفتگی قشنگ رو گردنش و بوسید و کبودش کرد...برای لمس مستقیم بدن لیام بیشتر و بیشتر بیتابی کرد و وقتی بیشتر به اطرافش دقت کرد دید که دارن به سمت پشت بوم میرن
ل_اون شب ستاره بارون یادته؟...اون شب برای اولین بار بوسیدمت...برای اولین بار مال من بودی...برای اولین بار توی بغل من آروم گرفتی...امشب میخوام همه ی ستاره ها ببینن ما برای همیشه مال هم شدیم.
لیام اول لبخند و بعد بوسه ی آروم معشوقش و روی پوست گردنش حس کرد و محکم تر از قبل بغلش کرد
دیگه به کلمه ها نیازی نبود وقتی اونا زبون قلب هم و میفهمیدن
دری که به پشت بوم ختم میشد باز بود و زین میتونست سوسوی نور طلایی رنگی رو ببینه
وقتی از اون در رد شدن ریسه ها و شمعای کوچیکی که  دور یه چارچوب که با حریرای رقصون توی باد زمستونی پوشیده شده بود و دید
پشت اون پرده های حریر یه بستر سفید بود...لیام چشمای کنجکاو زین و بوسید و گذاشتش زمین
زین به صورت مرد روبه روش خیره شد و دستش و رو سینه ی لیام گذاشت تا ضربان قلبش و لمس کنه...دست لیام دور کمرش حلقه شد...به امید این که بتونه زین و تو خودش حل کنه
زین دستشو از روی قلب لیام به سمت بالا سر داد و انگشتاش تو موهای نرم و انبوه لیام قایم شدن
و با یه دست اولین دکمه ی پیراهن لیام و باز کرد و یکم رو نوک انگشتاش ایستاد و سرش و سمت گوش لیام برد
_نذار س.سردم بشه لیوم
لیام حالا هر دو دستشو دور زین حلقه کرده بود و زین جوری بود که انگار امشب نوبت اونه که لیام و بپرسته
جوری بهش نگاه میکرد که لیام تمنای توی چشمای طلاییش و میتونست مثل یه شعر عاشقونه بخونه
فقط میخواست الان زین و برهنه تو بغلش داشته باشه...زین هم به از بین بردن مرزایی که بینشون بود نیاز داشت پس دست به کار شد و تقلا کرد تا دکمه های پیراهن لیام و باز کنه اما چون درگیر چشیدن لبای مردش بود حریف دکمه های لعنتی نشد و لیام خودش دست به کار شد
چند لحظه بعد هر دو برهنه بودن...
لیام زبونش و روی لاو بایتای گردن زین کشید و همونطور که کمرش و نوازش میکرد  پایین تر رفت و لپای کونش و چنگ زد...زین ناله کرد اما لیام بیشتر میخواست
یه دستش و بالا آورد...زین میدونست که باید انگشتای بلندشو خیس کنه پس با طمأنینه ای که لیام و دیوونه میکرد آروم زبونش و روی انگشت لیام کشید و توی دهنش گرفتشون و جوری که حتی از یه دختر بیشتر توی حرکاتش ناز داشت و خماری چشماش هر دفعه که پلک میزد و چشماش جادویی تر میشدن لیام و بی قرار تر میکرد
دیدن انگشتاش میون لبای درشت و مرطوب زین  که از بوسه قرمز بودن براش خیلی تحریک کننده بود
انگشتاش و از میون لبای زین بیرون کشید و لب پایینش و به دهن گرفت و مکید...وارد شدن انگشتش توی زین باعث شد  پسر توی بغلش بیشتر ناله کنه پس آروم انگشتش و تکون داد تا صدای قشنگ زین و بیشتر بشنوه
ل_عاو بیبی...داغ تر از این نمیتونستی باشی
زین گودی گردن لیام و گاز گرفت و لیس  زد
ز_میتونم هر بار ب.بیشتر و بیشتر بخوامت...برات آتیش ب.بگیرم تا داشته باشمت
نرمه ی گوش لیام و زبون زد و خودش و روی انگشت لیام تکون داد
ز_آتیش بگیرم تا د.داشته باشمت... نزدیک خودم...ت.توی خودم...هوم؟
لعنتی...لیام نمیتونست تحمل کنه تا چیزی که زین میخواد و بش نده و زین بیقراری تو چشمای لیام و دید و آروم میون انبوه ملافه ها و ناز بالشا هلش داد و دوباره لباشون به هم وصل شد و بعد زین همونطور که خودشو روی دیک لیام تکون میدا گردنش و بوسید و پایین تر رفت...یه جایی نزدیک قلب لیام و بوسید و مکث کرد تا ضربانی که عاشقش بود و حس کنه و بعد سراغ نیپلای لیام رفت...اونا قرار بود یکم کبود بشن چون زین اون ناحیه رو خیلی دوست داشت برای این که میتونست صدای نفسای سنگین لیام و بیشتر بشنوه وقتی زبونش و روی نیپلش میکشید...شاید اینطور به نظر میومد که زین قراره سلطه گر این جدال خواستنی باشه ولی وقتی دید لیام نیم خیز شده تا بیشتر بتونه ببینتش ادامه ی شعله ور کردن اون شب و به لیام سپرد و جاشون و باهم عوض کردن
حالا لیام میتونست چشمای خمار و یه عالمه کبودی و یه زین ببینه که مث خودش نفس نفس میزد
ز_تمومش کن لیوم...ل.لطفا
لیام  پاهای زین و باز تر کرد و بینشون قرار گرفت پریکامش و روی دیکش پخش کرد و کمی به خودش هند جاب داد
صورتشو نزدیک صورت زین برد و گونه ی داغش و بوسید و صورتای ته ریش دارشون به هم مالیده شد وقتی لیام خودش و واردش کرد
ل_عاه...تو قراره همیشه اینقد داغ باشی بیب؟
جواب زین ناله ی بلندی بود که بیشتر از قبل سکوت و شکست و بعد دستای زین میون موهای ابریشمی و روی کمر لیام بودن تا وقتی که لیام توش حرکت میکنه بهشون چنگ بندازه...احساس پر بودنی که داشت با هر دفعه تکون خودن لیام بیشتر و بیشتر میشد و اصطکاک دیک لیام با دیواره های سوراخش با این که درد ناک بود اما هر بار حجم بیشتری از لذت و توی بدنش پرت میکرد
ز_گاد...عاهههه
وقتی دیک لیام به پروستاتش خورد فریاد زد و لیام لب هاش و بوسید
ل_برام بیا بیب...یالا...میخوام ببینم چجوری به اوج میرسی...میخوام لرزیدنت و زیر خودم حس کنم... و جوری که وقتی کامت میاد دورم تنگ میشه....عاح
کلمه هایی که لیام ادا میکرد بیشتر زین و دیوونه کرد و همچنان لذت و گرما با قدرت توی بدنش پخش میشد وقتی لیام پروستاتش و لمس میکرد و موقعی که لیام شروع کرد بهش هندجاب دادن همه ی لذت و گرمای توی بدنش زیر دلش جمع شد و به شدت اومد و لیام هم با چندتا ضربه دیگه توی سوراخش اومد و کنارش افتاد
در حالی که تکون میخورد تا سرش و تو گردن زین ببره با ملافه های دورشون شکم زین و تمیز کرد و پسر خسته ش و بیشتر تو بغل خودش کشید
زین دنبال لبای لیام برای مکیدن میگشت که صدایی هردوشون و از جا پروند
_ددی؟...زین؟
لیام زیر لب فحش داد و یه ملافه رو خودش و زین کشید
ل_اینجا چیکار میکنی بر؟
ب_عام...خب لویی زنگ زد و گفت داری به زین فاک میدی...بهم گفت اگه بیام پیشتون یاد میگیرم...من یکم خوابم میومد درست یاد نگرفتم  ددی
و بعدش خمیازه کشید
لیام با کلافگی سرش و تو ملافه ها کرد و به لویی فحش داد و زین بیحال بهشون خندید
ز_من سردمه لیوم

--------------------------
موقع اسمات خوندن رپ گوش نکنین انگیزه ی آدم برا جق زدن از بین میره

IF I HAD YOU...(z.m)Where stories live. Discover now