<از دید بکهیون>
قبل از اینکه بزارم انگشتش اون دکمه رو لمس کنه با سرعت خون اشامیم به سمتش رفتم و دستش رو گرفتم و سعی کردم اون کنترل رو از دستش بگیرم ولی اون مقاومت میکرد.
موفق شدم کنترل رو از دستش بگیرم ولی تا اومد کنترل رو ازم پس بگیره جا خالی دادم و اون به سمت گدازه ها سقوط کرد. موقع سقوطش جیغ میزد و بعد توی اون گدازه ها برای همیشه غرق شد و مرد!
با شوک فقط داشتم به جایی که یونا توش غرق شد نگاه میکردم که صدای جیغ یورا رو شنیدم که از پشت پارچه روی دهنش واضح شنیده میشد و باعث شد از شوک در بیام.
به کنترل توی دستم بی حس خیره شدم و اونو به داخل گدازه ها پرت کردم. با قدرت خون اشامیم یورا رو از روی زنجیر ها پایین آوردم و با نگرانی بهش خیره شدم.
داشت ازش خون میرفت و اگه کاری نمیکردم میمرد. دست، پا و دهنش رو باز کردم که با زمزمه گفت "متاسفم بکهیون گول اونو خوردم و فکر کردم تو منو برای شهوتت میخوای اما اشتباه کردم و الان دیگه دیره و من دارم میرم!"
اشک داشت از چشمام میریخت و گفتم "اشکالی نداره تو هر کاری بکنی من بازم عاشقت میمونم. چطور میتونم ازت متنفرم شم مخصوصا از زمانی که بچه بودم و داشتم توی جنگل بازی میکردم و تورو نزدیک اون رودخونه با سطل دیدم که داشتی پرش میکردی. تعغیبت کردم و دیدم خونتون کجاست و از اون موقع هر روز به جنگل می اومدم تا ببینمت. یورا من *عاشقتم*! "
اون اشکی از گوشه چشمش چکید و گفت" منم عاشقتم بکهیون" *و با لبخند روی لبش چشماشو بست و دیگه قلبش نتپید و نفس نمیکشید!*
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پایان پارت 22^^
KAMU SEDANG MEMBACA
⌜⊱ᴛᴇʟʟ ᴍᴇ ʏᴏᴜ ʟᴏᴠᴇ ᴍᴇ!⊰⌟
Aksiامیدوارم از خوندن این فیک لذت ببرید این کار من و دوستم هست خوشحال میشم ووت و کامنت بزارید ♡ دوستم:Mochi_Baozi@ ژانر : رمنس_خون آشامی_انگست_دختر پسری_ماجراجویی_هپی اند خلاصه : سرد بود...... مثل قلب من...... تنها چیزی که یادم میاد تصویر خونه ی به آتی...