۱۸-زجر

174 20 12
                                    

این چپتر یکم چندش اور میشه. خون و خونریزی و اینا... اگه حساسید نخونید
******************
از دیدگاه النور

اشکام بی اختیار روی گونه هام میریختن. این شیطان جدید از کراولی شکنجه گر بهتری بود. هروقت اون کارو دست میگرفت جیغ و ناله هام بیشتر میشد. اونا هرروز ۲۳ ساعت روی من کار‌میکردن. اون یک ساعت هم اجازه میدادن تا زخمام ترمیم بشه. وجالبیش این بود که میشد مثل روز اول. هرروز بهم پیشنهاد میدادن ک باهاشون همکاری کنم و هرروز بهشون میگفتم برن بمیرن. ( چرا معادل گو فاک یور سلف رو نداریم تو فارسی واقعا؟)

توی اون یک ساعتی که بهم زمان میدادن و زخمام در حال خوب شدن بود، واقعا دلم میخواست پیشنهادشون رو قبول کنم، اما نمیتونستم. هیچوقت نمیتونستم به اون عوضیا چیزی که میخوان رو بدم، حتی اگه به قیمت این باشه که هرروز شکنجه بشم. تا ابد‌. نمیتونم براتون توصیف کنم چه طوری بود‌. تو کلمات نمیگنجه.. زمان اون پایین متفاوت میگذره. کراولی برام توضیح داد. دوست داره حرف بزنه وقتی داره منو میبره.

کراولی- ببین هر ماه اون بالا، ده سال این پایینه. ما این پروژه کوچیکمونو ۲ سال و نیمه داریم انجام میدیم درسته؟
جوابی بهش ندادم. و زیر بار اون همه درد نمیتونستم. نه فقط درد جسمی، درد اینکه خانوادم هنووز هم منو پیدا نکردن به اون درد اضافه میکرد.

کراولی- خب برای باباییات اون بالا فقط یه هفته گذشته..
و با این حرف من تقریبا جا زدم. میخواستم برم تو جبهه ی جهنم. اما نرفتم. اونا شکنجه و بریرن منو ادامه دادن. یه روز دیگه...
و یه روز دیگه...
و...
هرروز دعا میکردم که یه نفر بتونه منو این پایین پیدا کنه، که من نجات پیدا کنم، که کراولی تموم کنه...
اما هیچوقت اتفاق نیوفتاد...

شیطان دستیار کراولی گفت: چرا یه شکنجه جدید رو امتحان نکنیم؟
نیشخند چندشی روی صورتش بود.
دوتاییشون بالای سرم ایستاده یودت و تصمبم میگرفتن که از کجا شروع کنن. هیچوقت دوتایی باهم شکنجم نمیدادن و من میدونستم قراره از همیشه بدتر باشه.

کراولی ذوق زده پرسید- چه پیشنهادی داری؟

شیطان- بذار بهت نشون بدم
کنار میز من ایستاد طوری که پاهاش به پهلو هام کشیده میشد. سرشو پایین اورد و توی گردنم فرو کرد. شروع کرد به بوسیدن و گاز گرفتن. دستاش بالا اومد و سینه هامو تو دستش گرفت.

کراولی-اوه پس تنهات میذارم.
کراولی یه چشمک به من زد و بعد اتاق رو ترک کرد. شیطان واقعا باهوش بود. این خیلی خیلی بدتر از بریدن و تیکه تیکه شدن هرروز بود. اون درد رو به اینکاری که الان با من میکنه ترجیه میدم...

از بین دندونام با خشم غریدم- از روی من گمشو کنار

شیطان خندید- ب نظر میاد یه چیزایی داره اتفاق میوفته. بالاخره اعتراض کردی.
بدون توجه به من به کارش ادامه داد. انگار یه قرن طول کشید .صادقانه طولانی ترین و مزخرفترین تجربه تمام زندگیم بود. شیطان فکر میکرد من زود جا بزنم و باهاشون همکاری کنم تا اون از لیسیدن گردنم دست بکشه. ولی بدتر باعث شد مصمم تر بشم که هیچوقت چیزی که میخوان رو به این احمقا ندم.

این هم به برنامه اضافه شد. هرچندوقت یبار از بریدن من دل میکند و منو دستمالی میکرد. میدونست روی من تاثیری نداره ولی طبق گفته خودش فقط برای سرگرمی خودش اینکارو میکرد.

بعد از چند سال تو جهنم میتونستم بگم جهنم،واقعا جهنمه...

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 22, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Half-BloodWhere stories live. Discover now