٢- ايفون صورتي

379 32 10
                                    


از ديد دين

-دين، ايمپالاي لعنتي نيست

كستيل از اتاق سم صدا زد. رفته بود سم رو بيدار كنه. كار داريم.
با عصبانيتي كه خيلي سريع درونم ميجوشيد گفتم " كسي دزديدتش؟"
كستيل در دو سانتيم ظاهر شد " اره، دخترمون!! اتاقش خاليه"
از جام پريدم

-لعنت، كس، تقريبا روي من فرود اومدي!

كس- ببخشيد ، ببخشيد. دين، رفته، نيست، چجوري پيداش كنيم.
فك كنم داشت يه حمله عصبي بهش دست ميداد. نميدونستم فرشته ها هم حمله عصبي ميگيرن يا نه ولي با توجه به علايم همسرم بايد بگم ميگيرن. خيليم بد!!

-اروم باش. جي پي اس موبايلشو روشن كردم. خيلي سريع پيداش ميكنيم.

سعي كردم ارومش كنم. عصبانيت چند دقيقه پيشم هم ديگه خبري ازش نبود.

كس- منظورت اين موبايله؟
يه ايفون صورتي رو به سينم چسبوند. بهش خيره شدم و بدنم بي حس شد.

-سان او بيچ. اون سم تنبل رو بيارش اينجا. ميشه؟
كستيل سري به نشونه موافقت تكون داد و غيب شد. وقتي دوباره ظاهر شد سم خوابالو رو به زور نگه داشته بود.

سم خميازه اي كشيد " لعنتي، كار مهمتون چي بود؟"
كس داد زد" النور رفته. "
بازوي كس رو گرفتم و به طرف تخت بردمش و همزمان بهش گفتم " بشين كس"
نشست و دستمو محكم گرفت. اگه انسان بودم حتما دستم ميشكست.
سم شروع كرد" رد موبايلشـ..."
قبل از اينكه بتونه حرفشو تموم كنه موبايلو به طرفش پرت كردم. نتونست بگيرتش و موبايل روي زمين افتاد و صفحش ترك خورد. اصلا برام مهم نبود.

دخترم، يه جا تنها توي اين دنياي بد و بزرگه و شياطين و هيولا ها و فرشته ها همه دنبالشن و خودشم خبر نداره. راجع به موجودات ماورايي زياد ميدونه ولي ما قسمت مهم و اصليشو بهش نگفتيم...

سم- خب اين يكم كارو سخت ميكنه. ولي هنوزم ميتونيم يه كارايي بكنيم. من ميتونم يه جادويي بكنم، سريع مياد خونه.
دست كستيل دور دستم داشت شل ميشد. بالاخره داشت اروم ميشد. من نه. هنوز جهش عصبي رو توي تك تك سلولاي بدنم حس ميكردم ولي سعي ميكردم نشونش ندم. اگه ميشكستم اونوقت سم دوتا مشكل ماورايي روي دستش ميموند.

توي همين لحظات سم پاي كامپيوترش نشسته بود و با سرعت هزار مايل در ساعت تايپ ميكرد.

سم اروم گفت " دين، يكي لپتاپمو دستكاري كرده. هيچكاري نميتونم بكنم"
دستم، اون يكي دستم كه دست كس رو نگرفته بود ، تبديل به يه مشت محكم شد و دندونامو با عصابنيت روي هم فشار ميدادم. ميخواستم يه چيزي به سم بگم كه يدفعه ايفون صورتي شكسته روي زمين شروع به لرزيدن كرد. كس در يك دهم ثانيه پيش گوشي بود و سريع جوابش داد.

كس- ال؟

با همين يه كلمه يه روزنه كوچيك توي دلم پيدا شد. يه روزنه كوچيك از اميد و همچنين نگراني...

Half-BloodWo Geschichten leben. Entdecke jetzt