جانگ هوسوک دستشو روی پاهای کیم نامجون گذاشت و همونطور که لبخند به لب داشت با لحن بامزه ای گفت :
___کیم سوکجین مال توعه نگران نباش
اصلا تو حال خودش نبود وبا شنیدن اسم سوکجین به دنیای بیرون برگشت و چشمای گرد شده از تعجبش رو به هوسوک دوخت و گفت :
___منظورت چیه؟؟
____من یه نقشه ای دارم که فورا دستای کیم سوکجینو بزارم تو دستات
ویه چشمک ریز زد و با شیطنت ادامه داد:
همین امشب به جیمین پیشنهاد دادم که بیاد جای اون پسر خوشگلههههه(از قصد صداشو کشید) که دلتو برده توی کلاب بار شوگا کار کنه و رسیدن به هدفشو برای ایدل شدن در اینده تضمین کردم .......کیم نامجون که انگار برق از سرش پریده باشه با قیافه ی هیجان زده پرسید:
___جیمین قبول کرد؟؟
___هنوز نه ولی مطمعنم تا فردا کاری میکنم که خودش بهم زنگ بزنه
___چیکار میکنی مثلا؟؟
____صبر کن و بببین
همون موقع کوکی با چشمای اغشته به اشک و قلبی سرشار از غم از جلوی هر دو نفر اونا عبور کرد و جیمین رو برای تسلی بخشیدن به حال مشوش و طوفانیش محکم در اغوش کشید اما نامجون از دیدن این صحنه ی مشکوک حرفهایی که میخواست به هوسوک بزنه رو به چند دقیقه بعد موکول کرد و به سمت کوکی به راه افتاد و پرسید:
___جئون کوک مشکلی پیش اومده؟؟
___نه نامجونی هیونگ من میخام برم خونه استراحت کنم فردا دوباره میام بیمارستان تهیونگ رو ببینم .......
___الان که تهیونگ تو رو دیده حالش بهتره درسته؟؟
___اره هیونگ بهم گفت خوابش میاد شاید به خاطر داروهاییه که بهش تزریق کردن فکر کنم الان نیاز به استراحت داره ..........
جانگ هوسوک از پشت سر نامجون چند قدم جلوتر اومدو رو به جیمین کرد و پرسید:
___پارک جیمین من فردا منتظر تماست هستم یادت نره !
جیمین دستشو لای موهای لختش کشید و کمی به فکر فرو رفت و جواب داد:
____ روی پیشنهادت فکر میکنم
کوکی با گفتن جمله ی (خداحافظ هیونگ) به بحث های پیش اومده بینشون سریعا خاتمه داد به دلیل اینکه اصلا حوصله نداشت که مکالماتشون کش پیدا کنه اون به اندازه کافی از حرفهایی که به تهیونگ زده بود کاملا له و داغون به نظر میرسید و جیمین هم به خوبی شرایطشو درک میکرد .....
___مراقب خودت باش کوکی
___ شبت خوش نمجونی هیونگ
پارک جیمین با تکون دادن سرش به علامت خداحافظی به همراه کوکی بیمارستان رو ترک کردن ....
YOU ARE READING
اما از یادت نرفتم!
Fanfictionپسری که عشقشو به خاطر مسائلی فراموش کرده اما زمان عشق گذشته رو به یادش میاره ولی مجبوره دوباره فراموشش کنه!