مربی منحرف ....

499 78 27
                                    


هوسوک در حال رانندگی تا رسیدن به کمپانی به این فکر میکرد که چه کسی رو برای میکاپ فوق العاده مهم وتخصصی سوکجین در نظر بگیره تا دست روی حساسیت های بیش از حد برادرش نزاشته باشه ....
با نگاهی به موبایلش که روی هلدر ماشین نصب کرده بود لیست تمام مخاطبان رو به صورت ذهنی از سر گذروند و فقط یاد یه نفر افتاد که سالهاست نامجون اونو میشناسه و بهش اعتماد کامل داره........
انتخاب به موقعش کسی نبود جز
(جئون کوک......)
شخصی که مهارت ارایشگریش در سطح بین المللی مورد تایید اساتید نیویورک قرار گرفت و قبل از ازدواجش با تهیونگ صاحب یه ارایشگاه بزرگ بود که به خاطر تمرکز روی روابط عاشقانه اش دیگه نتونست به حرفه اش ادامه بده و مدیریت ارایشگاهش رو بدست جیمین سپرد و خونه نشین شد.....
با اشاره ی سر انگشتش شماره ی کوکی رو گرفت و پشت خط منتظر پاسخ تماس موند....

____ الو هوسوک هیونگ اتفاقی افتاده؟

____ نه اصلا نگران نشو برای یه کاری تماس گرفتم

____ چه طور میتونم کمکت کنم؟

____ حقیقتش برای یه مهمونی تجاری مهم نیاز به یه ارایشگر ماهر دارم تو میتونی امشب بیای کمپانی من؟

____ اما من خیلی وقته دیگه کار نمیکنم

___میدونم قبلا از جکسون شنیده بودم ولی لطفا درخواست منو رد نکن شاید یه روزی منم به دردت بخورم ......

____باشه هیونگ من تا چند دقیقه دیگه خودمو میرسونم

____ ممنونم کوکی ......

زمانی که ماشینش رو جلوی در کمپانی متوقف کرد با چهره ی اشنایی روبه رو شد که اصلا انتظارشو نداشت با دست راستش محکم روی فرمون ماشین زد و زیر لب گفت:

اه.......فاک ..... حالا این لعنتی رو چه جوری بپیچونم ......

شیشه ماشین رو پایین داد و مجبور شد با جکسون کمی حرف بزنه

____جکسون اینجا چیکار میکنی؟

____ جیمین امروز نیومد شرکت من کار تو بوده مگه نه؟

___ببین جکسون الان اصلا موقعیت مناسبی برای حرف زدن انتخاب نکردی
باورکن همه چیز تو کمپانیم بهم ریختس و نامجون گند زده به برنامه هام.....
خودم شب میام کلاب بار مین شوگا در موردش حرف بزنیم پس راس ساعت ۱۲ میبینمت .......
یکی از پاهاشو روی پدال گاز گذاشت و از کنار ماشین جکسون به سرعت گذشت تا مجبور نباشه باقی مانده ی انرژی اش رو صرف متقاعد کردن جکسون کنه.....
وبعدش فورا وارد پارکینگ کمپانی شد و بدون اینکه وقتی رو از دست بده ماشینشو پارک کرد و به طرف اسانسور دویید و دکمه طبقه ی خودش رو فشار داد.....
در اسانسور که باز شد بلافاصله نامجون رو جلوی در پیدا کرد ......

____هوسوک اخ ببخشید هیونگ .....

____دوباره خرابکاری کردی نامجون ؟

اما از یادت نرفتم!Where stories live. Discover now