تب تجاوز .....

348 37 10
                                    


اغوش گرم برادرش از هر چیزی تو این دنیا بیشتر ارزش داشت خودشو با اشتیاق زیاد تو بغلش فشار داد و احساس امنیت تمام وجودشو پر کرد ....

____منو ببخش جیمینی باید بیشتر دقت میکردم

نامجون هر دوی اونا رو بغل گرفت و شروع به نوازش موهاشون کرد و گفت : بهتره زودتر حرکت کنیم اینجا زیاد امن نیست ممکنه باند مین شوگا این گوشه کنارها مخفی شده باشن .....

وقتی به سرعت از جاشون بلند شدن قلب جیمین برای حس شرمندگی برادرش به درد اومد برای اینکه هیونگش کمتر غصه بخوره رو به سوکجین کرد و با چشمای اشک الود گفت:

_____ سوکجینی تو تمام تلاشتو کردی من دنیا رو زیر و رو کنم حتی نمیتونم هیونگی شبیه به تو پیدا کنم پس ناراحت نباش.....

سوکجین دستاشو زیر پاهای جیمین برد و اونو توی بغلش از روی زمین بلند کرد و به چشمای شفافش خیره شد و با بغض ادامه داد : من هیونگ خوبی نیستم چون به قولام عمل نکردم ولی بازم تا پای جونم ازت مراقبت میکنم .....

ماشین کمپانی هوسوک جلوی پاهای اونا متوقف شد و همگی به همراه کوکی و تهیونگ سوار شدن تا به مقصد اصلیشون برگردن ....

_______________________________________________

_____جیمینی تب داره مونی !

نامجون دستشو روی پیشونی جیمین گذاشت و تب سنج کنار تختخوابشونو زیر زبونش فشار داد و با دقت دمای بدنشو بررسی کرد

______اره ۴۰ درجه است

فورا تلفن کنار تخت رو برداشت و شماره ی پیج دکتر کمپانی رو فشار داد ....

سوکجین به شدت نگران شد و با دست روی صورتش خودش کوبید و یه قطره اشک از گوشه ی چشمش روی لباش سقوط کرد ..‌‌‌.....

______حتما...... به خاطر ......تجاوز.......

_____نه سوکجینی خواهش میکنم دیگه هیچ وقت جلوی من به خودت سیلی نزن به مسیح قلبم از جا کنده میشه باور کن که اینطور که فکر میکنی نیست ! خود جیمین دیشب گفت که فقط میخواسته ببوستش !

_____ من تا چند ساعت دیگه.......

حرفشو نصف و نیمه قورت داد !

____مونی چی میخواستی بگی ؟ تا چند ساعت بعد قراره چه اتفاقی بیافته؟
داری یه چیزی از من پنهان میکنی مگه نه؟
چرا نمیگی هوسوک شی کجاست ؟

_____ هوسوک شی حالش خوبه اون احتمالا داره با نایون به یاد عشق بازیای قدیمشون تجدید خاطره میکنه اگه دیشب هم نیومد اونجا برای اینکه عشقش به همه ی ما اولویت داشت !

دوتای ابروی سوکجین از تعجب بالا رفت ......

____ نایون کیه؟

_____خواهر مین شوگا و البته عشق سابق هوسوک شی.....

پاهای سوکجین سرد و سست شدن و همونجایی که ایستاده بود دو زانو روی زمین نشست و به پارکتای شیری رنگ اتاق چشم دوخت ......

اما از یادت نرفتم!Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora