-••÷[ chapter 6 ]÷••-

355 71 3
                                    

سونگمین از ماشین خارج شد در حالی که یونیفرم جدیدش را صاف میکرد،لیتوک با مهربانی، عصر دیروز یونیفرم جدیدی برایش فرستاده بود که وقتی که امروز صبح با صدای الارم بیدار شده بود، ان را اویزان شده از در کابینت پیدا کرده بود. دستانش را دور بند کیفش محکمتر فشرد و سمت کیوهیون که از ماشین پیاده میشد،چرخید.

آلفایش لباس مشکی بلند متناسبی با جین تیره پوشیده بود، برخلاف پیکر دراز و باریکش ،سونگمین میتوانست ماهیچه ی شکل گرفته زیر لباسش را ببیند. 

وقتی سر میز صبحانه اولین چیزی که دیده بود ، کیوهیون و سریال-یچیزی تو مایه های چی پف خودمون ک با شیر قاطی میکنیم- ساده ای بود که کیوهیون اماده کرده بود شگفت زده شده بود .چرا آلفایش یونیفرم به تن نداشت، چیزی نپرسیده بود شاید آلفایش همچین مکالمه غیر ضروری را دوست نداشت. 

وقتی کیوهیون سمتش حرکت کرد، نگاهش را از آلفایش گرفت ،نمیخواست مچ نگاهش را بگیرد. آلفایش نگاهی به او انداخت: بعد از کلاس میریم یتیم خونه

سونگمین سری تکان داد،خوشحال بود که کیوهیون درباره ی خوب شدن زخم هایش صبح امروز،درست حدس زده بود.البته دیشب مطیعانه به لیتوک و کانگین زنگ زده بود که معذرت خواهی کند،پس آلفایش بهانه ای نداشت که سرزنش کند یا انکار کند که یتیم خانه بروند.

کیوهیون جدی گفت 

-اشتباه نکن مگه اینکه بخوای دیروز تکرار بشه

سونگمین دوباره سری تکان داد در حالی که نگاهش روی زمین خیره مانده بود،قلاده ی امگا به پوست زیر چانه اش فشار میاورد

-جوابمو بده

-بله ارباب

سونگمین سریع جواب داد،تصمیم گرفته بود تا وقتی که مدیر یتیم خانه را میدید ،خوب رفتار کند و همه چیز را به او میگفت

-برو

سونگمین تعظیمی کرد و از در ورودی مدرسه داخل دوید تا وقتی که نگاه خیره ی الفایش را حس میکرد.صدای اشنایی صدایش زد و او را سمت شلوغی اطرافش چرخاند. نگاهی انداخت تا یکی از دوستان صمیمیش را ایستاده کنار ساختمان با بازوان باز برای در اغوش کشیدنش پیدا کرد

-می!

سونگمین فریاد زد و سمت دوستش دوید، دستانی که در اغوشش گرفت مثل همیشه خیلی گرم بود ،نمیتوانست اشک هایش را کنترل کند ،سریع ان ها را پاک کرد.دوستش او را به چپ و راست تاب میداد، ژومی درحالی که در گوش راستش میخندید گفت

- هم اتاقی من که منو رها کرده بود

سونگمین او را عقب هل داد و لب و لوچه هایش را جمع کرد:متاسفم که نتونستم کاری کنم

Claimed-Persian Translated (Completed)Where stories live. Discover now