-••÷[ chapter 9 ]÷••-

307 63 3
                                    


سونگمین آلفایش را در سکوت تا داخل خانه دنبال کرد،کفش هایش را در جا کفشی که صبح پیدا کرده بود،همان جای قبلی،گذاشت.ساکش را که از کیوهیون گرفته بود برداشت هرچند رفتار جنتلمنانه اش ادامه پیدا کرده بود و ان را از ماشین اورده بود.

متعجب بود که ایا باید وسایلش را داخل اتاق کیوهیون میگذاشت؟ آلفایش از اشپزخانه بیرون امد در حالی که لیوان ابی دستش بود و مینوشید، نمیخواست به گردن و حرکت سیب گلویش وقتی قورت میداد خیره شود. وقتی نگاه خیره ی آلفایش رویش نشست و مچش را گرفت، سونگمین سریع سرش را پایین انداخت

-اگه تشنه ای برای خودت اب بیار

کیوهیون با تن گیجی گفت. سونگمین لب پایینش را گزید و تصمیم گرفت بجایش ساکت باشد. کیوهیون در اشپزخانه ناپدید شد و طولی نکشید با لیوان اب دیگری در دستش برگشت

-چرا هنوز وایستادی؟

سونگمین عصبی پرسید

-من..باید ..وسایلمو کجا بزارم؟

-دنبالم بیا

کیوهیون در اتاق را هل داد تا باز شود ،عطر اشنایی از اتاق بیرون امد.این همان عطری بود که سونگمین فکر میکرد شبیه عطر خودش است-عطر ریووک

کیوهیون چراغ ها را روشن کرد، دیوارهای بنفش با نور معلوم شد، رو تختی رنگ تیره تری از بنفش بود، سونگمین متعجب شده بود که بقیه وسایل مثل صندلی و کمد و میز نبودند.

-اینجا اتاق مهمون بود که ریووک ازش استفاده میکرد وقتی اینجا میموند اما الان میتونه برای تو باشه

کیوهیون سمت در دیگری انطرف اتاق رفت و در را باز کرد: یه حمام متصل به اتاق هم هست

سونگمین وقتی قدمی داخل اتاق گذاشت محکمتر به کیفش چنگ زد.

بجای عصبانیت و حسادت، ناامیدی به او غلبه کرده بود.نگاهی به اتاق تمیز انداخت درحالی که معذب کناری ایستاده بود

-اون ...رنگ بنفش دوست داشت؟

این سوال از دهانش پیرون پرید. احتمالا ریووک چیدمان بنفش را انتخاب کرده بود، چون خانه ی کیوهیون حداقل قسمتهایی که سونگمین دیده بود، همه یکدست و یکرنگ بودن.

-اره.

کیوهیون درب حمام را بست: تو میتونی وسایلتو جابه جا کنی و بعدا بیای پایین ،من میرم شام سفارش بدم

سونگمین برای چند لحظه میخواست پیشنهاد پخت شام بدهد اما خودش مجبورش کرد تنها سرش را تکان بدهد و چند ثانیه طول کشید تا متوجه شود کیوهیون با حالت غیرقابل توضیحی به او خیره شده بود.

Claimed-Persian Translated (Completed)Where stories live. Discover now