-••÷[ chapter 53 ]÷••-

560 52 107
                                    


اونها گفته بودند طبیعت انسان ها حریص است و بعلاوه گونه ی گرگ ها پیمان صلحی امضا کرده بودند و از انسان ها دور مانده بودند تا قدرتشان را مخفی کنند. اما سونگمین مطمئن بود همان حرص در گونه ی خودشان هم هست، در مقایسه با بقیه، شاید حریص بنظر نمیرسید اما از نظر خودش، حرص چیزی بود که نمیشد با دیگران مقایسه کرد، بسادگی مخالف ارام بودن بود

سونگمین هیچوقت فکر نکرده بود داشته باشد، وقتی جوان بود و با والدینش زندگی میکرد، همیششه اسباب بازی بیشتری میخواست، وقت بیشتری برای بازی و خوردنی بیشتری،شهوت های کوچک بعد از گم شدندش در جنگل تبدیل به چیز بزرگ تری شد، بعلاوه اون حتی سخت تر تلاش کرد تا اطلاعات دیگران را جمع کند، که استقلال را از دیگران بگیرد و باعث شود خودش احساس مهم بودن در یتیم خانه کند و بعد، او رام شد، او خیلی دنبال توجه و عشق از کیوهیون بود.

حریص بودن لزوما چیز بدی بود؟

سونگمین نمیدانست، شاید بدون حرص، جامعه انقدر پیشرفت نمیکرد و به تکنولوژی نمیرسید. اما وقتی، وقتی جامعه برایش خیلی پیچیده میشد، سونگمین ارزو میکرد کاش همه ساده میبودند قبل از اینکه حرص ان ها را به موجودات عجیبی تبدیل کند. و در این شلوغی، هردو تهدید از دنیای بیرون و طوفان درونش، سونگمین احساس میکرد همچین چیزی داشت. او فقط شادی میخواست و در معنای دیگر بودن بین بازوهای الفایش در تخت، برایش ارامش داشت

حتی اگر سر و صدا و نورخورشید باعث ناراحتیش میشد، باز حس راحتی داشت. او با دریایی از ارامش پر شده بود و گرمای ارام کننده که همراه با عطر قویش نزدیکش بود، پتوی گرم را روی بازویش کشید اما این کار باعث شد صدای بیشتری ایجاد شود که روی پیشانیش اخم عمیقی افتاد.

دقیقا، صدای اشنایی بود. نمیخواست گرما را رها کند، سونگمین سعی کرد توجهی به صدا نکند اما ویبره ای که از سطح پوست سینه که به ان تکیه داده بود، او را بیخواب تر کرد

-اروم و اروم تر باش اجوماا !! امگای من بخواب بیشتری نیاز داره

-اوه اوه اون بیداره، قطعا بیداره اما نمیخواد بزاره تو بری

سونگمین با این کلمات چشمانش را بیشتر فشرد و از فکر بیدار شدن جدا متنفر بود

-خیلی خببب...من میرممم که صبحونه بخورینن..اوه..یادت نره ملافه ها رو عوض کنی، اها،‌راستی ملافه ها تمیزن البته بعد از اینکه تو روی تخت خالی اونو کردی ما ملافه ها رو پهن کردیممم

-اجوماا

سونگمین با شنیدن ناله ی الفایش ،‌فلش های از شب گذشته در ذهنش زده شد

-باشه باشهه من میرممم

جینهی دوباره ادامه داد

-حالا دیگه میتونی قایم شدنو بس کنی ، سونگمین عزیزممم

Claimed-Persian Translated (Completed)Where stories live. Discover now