-••÷[ chapter 21 ]÷••-

288 50 2
                                    

خبر ربوده شدن سونگمین مقابل ساختمان مدرسه ،تو کل مدرسه پیچیده شده بود.برخی شواهد وجود داشت که ظاهرا هیچ کس به او کمک نکرده بود.

تنها کسی که به کمکش امده بود اونیو بود ،متاسف بود از اینکه می ترسید خودش تنهایی با اون گروه مقابله کند ،در عوض به دنبال آلفایش(کیوهیون)و هیوکجه رفته بود.

وقتی اونها به مدرسه رسیدند،تعداد بسیار زیادی از افراد ،او و آلفایش رو دست می داختند و مسخرشون می کردند،اما آلفایش همه ی اونها رو نادیده گرفت ،و یه دست به پشتش گرفت و اونو به سمت کلاس هدایت کرد.

بعد از شلوغ بازی های دونگهه و ژومی ساعتهای کلاس به سرعت گذشت و خوشحال بود که آلفایش ازش نخواست تا مدرسه رو ترک کند.نبود حواسپرتی باعث می شد تا دوباره توهمات به سراغش بیاید در حالی که در مدرسه او درس داشت ،دوستانش و آلفایش با او بودند.

آلفایش حتی در زمان ناهار بادیگارهای دیگه رو با جونگ وون و ریووک ترک کرد و با اونها نشست.

-مطالعه چطور پیش میره؟فردا امتحان تاریخ داری، درسته؟

سوال جونگ وون اونو از شنا کردن در متن های داخل سرش بیرون کشید.او سخت مشغول مطالعه بود که متوجه ورود خروج افراد از اتاق شورای جوانان نمی شد ،تنها چند بار نگاه کرد تا ببیند آلفایش هنوز در اتاق هست یا نه.

سونگمین انگشتشو روی کتاب ضخیمی که روی پاش بود، گذاشت

-بله این فصل آخره.

چشمهای جونگ وون با یادآوری امگایش با علاقه درخشید ،روبه روی نیمکت سونگمین نشست.

-به نظر می رسه چند روز گذشته سخت کار کردی؟ ووکی از اینکه سه یا چهار فصلش مونده یا یه همچین چیزایی می نالید.

سونگمین لبخند مختصری زد و،توجهشو به کتاب داد ،منتظر سوال بعدی که می دونست چیه،شد.

-خوبی؟

وقتی به آلفا نگاه کرد ،جونگ وون با یه لبخند ملایم ادامه داد

-نه اینکه بخوام چیزهای بد رو برات یادآوری کنم ،اما هر دوی ما ،من و ووک نگرانتیم ،هر چند که ووک جرات نکرد از تو بپرسه ــــ

-من خوبم

سونگمین کوتاه جواب داد ،قبل از اینکه صداش اروم پیدا کنه

-من ...خوبم.

با تکان دادن سرش تکرار کرد.
جوری اونو تکرار می کرد که انگار تکرار کردنش همه چیز رو درست میکرد

-جلسه امروز ممکنه طول بکشه.اگه همراه میخوای میتونی به ریووک و مینهوتو کتاب خونه بپوندی.

Claimed-Persian Translated (Completed)Where stories live. Discover now