-••÷[ chapter 35 ]÷••-

264 52 39
                                    


الفا از در بسته سمت عقب چرخید ، هنوز جلوی تخت ایستاده بود بدون انکه به سونگمین برسد.
گرچه الفا حرکتی نکرد، سونگمین بخوبی میتوانست حس کند سوراخ های بینیش از عطر او میسوخت و حس غریزیش شدیدا میخواست الفا برای او باشد.

اگر حس غریزیش صدایی داشت قطعا تکرار میکرد-جفت! جفت الفا!جفت!

سونگمین سیلی به خودش زد و اشک هایی که خودش را مجبور کرده بود تا نگهشان دارد، از چشمهایش پاک کرد، نمیتوانست تسلیم غریزه اش شود، او به کیوهیون تعلق داشت-قلبش، بدنش، روحش، تمامش!

صدای سلطه جوی الفا سکوت را شکست و در گوش سونگمین زنگ زد

-چرا اینجایی؟

نمیخواست جوابی دهد اما صدای غرش عصبی الفا مجبورش کرد مطیع باشد

-‌ا..اونا..منو گرفتن

-کیا؟

شیوون تیزتر پرسید

- کیوهیـون کجاسـ...؟

صدای شدیدتر پاها و ضربه های روی در،سوالش را متوقف کرد، فریاد بعدی باعث شد سونگمین نفس عمیقی بکشد که بینیش با عطر الفا پر شد و سرش گیج رفت

+ارباب جوان شیوون!! ارباب جوان شیوون!!+

-این مسخره بازیااا چیه؟

الفا سمت در فریادی زد

-دارم سعی میکنم استراحت کنم،‌گمشین

-اما ارباب جوا...

-گفتم گم شین

الفا روی کلمه ی دومش تاکیید بیشتری کرد انگار صدایش پر از تهدید بود، همین باعث لرزیدن سونگمین شد.
سونگمین نگاهش را از در گرفت بیرون ساکت شده بود- ولی بلافاصله نگاهش را روی الفا خیره نگه داشت و چشم غره ای رفت

-این خونه ی توئه..

-بله ولی...

سونگمین غرشی کرد و حتی غریزه اش را فراموش کرده بود

-این دلیلی بود که اونا منو اوردن اینجا، توو. ایـــن نقشه رو کشیدی

-نــه سونگمینن،‌من..

+ارباب جوان شیوون، درو باز کن+

اینبار صدای متفاوت تری بود-صدای یک الفای قوی تری که عصبانیتی بیشتر در سونگمین ایجاد کرد.

-جونگ اجوشی

شیوون با صدای کنترل شده ای صدایش زد

- من دارم لباس عوض میکنم و میخوام بعدش استراحت کنم، اگه چیز مهمی نیست..

+بوی عطرش از اتاق شما میاد ارباب جوان+

سونگمین سرجایش مضطرب جابه جا شد و نتوانست خودش رامحکمتر بغل نکند

Claimed-Persian Translated (Completed)Where stories live. Discover now