" پارت سوم - شروع جدید "

329 63 0
                                    

بعد از خوردن صبحونه که با کل کل و خنده به پایان رسید هر 4 نفر به سمت ماشین های پارک شده جلوی درب ورودی رفتند و سوار ماشین هاشون شدند. سهون حین بستن کمر بندش به کریس نگاه کرد :


_میریم پیست؟


کریس آروم سرشو تکون داد :


_آره... بکهیون هفته پیش زنگ زد و گفت که مسابقه دارن...


_پس چرا داریم با این ماشین میریم؟


_مسابقه بعد از ظهره... قبلش یکم خوش می گذرونیم و ناهار می خوریم...گفتم ماشینا رو قبل از مسابقه ببرن پیست...


_خوبه... اولین مقصدمون کجاست؟


ابروهای کریس با شیطنت بالا رفتن :


_گاراژ !!


سهون با چشم هایی که برق ذوق به راحتی توشون دیده میشد به کریس خیره شد:


_خدای من ...!! اون داره آماده میشه نه؟


همونطور که فقط کریس این حالات سهون رو می دید سهون هم تنها کسی بود که می تونست مهربونی رو از توی چشم های جدی کریس بخونه :


_البته سهون...دیگه تقریبا داره مراحل نهایی ساختشو میگذرونه...


_این عالیه کریس زودتر حرکت کن...می خوام ببینمش... کنجکاوم ببینم چطور شده...


_حتما هونی...


ماشین رو روشن کرد و به سمت گاراژ حرکت کردن.گاراژ در واقع یه کارگاه ویژه ساخت ماشین مسابقه بود که متعلق به پدر کریس بود و خاص ترین و بهترین ماشین های مسابقه ای توش ساخته میشد.پدر کریس خیلی سخت تونسته بود مجوز ساخت اون کارگاه بزرگ رو بگیره و فقط به خاطر کریس این کارو کرده بود. به خوبی می دونست که تو دنیا دو چیز هست که کریس با تمام وجود دوست داره و هرگز حاضر به ترکشون نیست؛ سهون و ماشین سواری ! به همین دلیل هر طوری که بود اون کارگاه رو ساخته بود تا تک پسرش رو خوشحال کنه. پسری که اشتباه بزرگی در حقش کرده بود.کریس گرچه میونه خوبی با پدرش نداشت اما خوشحال بود که به لطف وجود پدرش و اون کارگاه میتونه سهون رو خوشحال کنه . بیشتر طرح های ماشین ها رو کریس و سهون با هم می کشیدن و همیشه بهترین ها رو به نمایش میذاشتن...


با رسیدن به گاراژ و پارک کردن ماشین ، سهون سریع و بی قرار از ماشین پیاده شد و باعث شد کریس به خنده بیفته و شیطنت وجودیش که فقط در برابر سهون خودشو نشون می داد تصمیم گرفت هنر نمایی کنه ... از ماشین پیاده شد و کنار سهون ایستاد. دستشو دور گردنش انداخت و با خنده شیطونی به سمت صورت سهون خم شد . به نیمرخ هیجان زده و بی صبر دوست پسرش خیره شد و آروم گفت :


_اوممم یه نفر انگار خیلی ذوق زده ست...


و انگشت اشاره ش رو روی بینی سهون زد. سهون می دونست که تلاش برای جدا شدن از کریس مسخره و بی نتیجه ست پس برای جدا شدن از آغوش گرم کریس اقدامی نکرد و در عوض اخم محوی روی صورتش نشست :

" Comet "  [Complete]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ