" پارت دهم - گروه وو "

245 50 1
                                    

کریس درحالیکه دست سهون رو توی دستش گرفته بود از اتاقی که سهون تا لحظاتی پیش اونجا ، درحال چکاپ شدن بود بیرون اومد تا پیش لی بره... انگار کای توی یک روز تونسته بود همشون رو آشفته کنه. اون لعنتی با هر کدومشون به نحوی ارتباط داشت و پتانسیل گند زدن به همه چیز رو داشت. از در که خارج شد چان رو دید که داشت به سمتش می اومد و بک هم نگران دنبالش کشیده میشد. چان با رسیدن به کریس سرش رو تکون داد :


_سلام... اومد؟


کریس که به خوبی منظورش رو متوجه شده بود گفت :


_آره ...


چان نگاه نگرانش رو به سمت سهون داد و بهش خیره شد :


_سهون...


سهون آروم سرش رو تکون داد و سعی کرد برای آرامش چانیول و بکهیون هم که شده لبخند کمرنگی بزنه :


_من خوبم چانیول ...نگران نباش...


بکهیون با نگرانی اون دو رو کنار زد و با غرغر های مخصوص خودش ربروی سهون ایستاد که باعث شد کریس و چانیول هر دو بعد از لحظاتی بهت زدگی به خنده بیفتن . انگار لازم بود خودش هم این سوال رو بپرسه و سهون جواب جداگانه ای بهش بده تا خیالش راحت بشه. هر چند که لبخند محو و کمرنگ روی لب های سهون دلش رو آروم تر می کرد. سهون دقیقا می دونست که چه وقتایی باید از اون لبخند استفاده کنه :


_خوبی سهونی؟


سهون به چشم های بکهیون خیره شد و سرش رو تکون داد :


_پس چرا اومدین بیمارستان سهون؟ راستش رو بگو... اتفاقی افتاده ؟ اون عوضی باهات چیکار کرده ؟


دستش رو بلند کرد و روی گونه بکهیون گذاشت :


_فقط برای چکاپ ماهانم اومدم و الان که تو رو دیدم خیلی بهترم بکهیونا... تو خوبی؟


بک آروم سرش رو تکون داد :


_منم خوبم ...


سهون فقط لبخندش رو حفظ کرد :


_خوبه بک !...


بعد به سمت کریس و چان برگشت و گفت :


_بهتره بریم پیش لی و سوهو...


اخم ظریفی بین ابروهای چانیول نشست :


_مگه لی تو رو چکاپ نکرد؟


کریس با تاسف سرش رو تکون داد :


_چرا... لی چکاپش کرد ولی زود تر رفت... هم حالش زیاد خوب نبود و هم نمیشد توی اون اتاق حرف زد.


چانیول آهی کشید و نفسش رو محکم بیرون داد :


_لعنتی... قسم می خورم اون عوضی رو سر جاش بنشونم... وقتی که به لی سر زدن سوهو هم کنارش بوده؟

" Comet "  [Complete]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora