" پارت چهارم - بیلیارد "

284 57 0
                                    

پانزده دقیقه بعد به باشگاه بیلیارد رسیدن...کریس با اخم محوی که ناخواسته روی صورتش نشسته بود به تابلوی نفرین شده ی در باشگاه نگاه کرد...از این مکان واقعا متنفر بود...سهون کنارش ایستاد و بدون هیچ حرفی دستشو دور ساعدش پیچید و به سمت درب اصلی کشیدش...و درست همون لحظه ای که می خواستن وارد بشن در باز شد و کسی خارج شد که کریس آرزو می کرد آخرین کسی باشه که اون روز میبینه... حتی امیدوار بود که در کل مدت زمان حضورشون اون رو نبینه... ولی انگار قرار نبود امروز همه چی بر وفق مراد کریس باشه و مسئول باشگاه که از قضا اون روز کذایی هم بود ؛ اون گند رو دیده بود و متاسفانه یا شاید هم خوشبختانه همون دوست پسر به ظاهر خوشتیپ شیومین بود ، دقیقا جلوشون ظاهر شده بود و تازه با دیدن کریس کنار سهون اخماش رو هم تو هم کشید...از نظر کریس اون پسر اصلا خوشتیپ نبود و بیشتر شبیه نگهبانای جهنمی بود!


کریس هم با دیدنش اخمش غلیظ تر شد و چشم هاش رو با حرص توی کاسه چشمش چرخوند . سهون متوجه معذب بودن خاصِ کریس شد و مکالمه رو خودش شروع کرد :


_سلام جونگده ... انگار امروز سرت خلوته که این موقع روز اومدی بیرون...


جونگده بدون اینکه اخماش رو از هم باز کنه جواب داد :


_سلام سهون . فکر کردم دیگه باهم اینجا نمی بینمتون...


کریس روش رو برگردوند و عصبی زیرلب غرید :


_منم اصلا مشتاق نیستم که اینجا باشم ...


جونگده که صدای کریس رو شنیده بود با کنایه گفت :


_پس چرا اومدی اینجا؟!


کریس دستاش رو روی سینه ش بهم گره زد . به جونگده نگاه کرد و خواست جوابشو بده که سهون جلو رفت و در حالیکه یک تای ابروش رو بالا مینداخت گفت :


_من ازش خواستم بیاد هیونگ . فکر نمی کردم یکی از قوانین جدید باشگاه ممنوعیت ورود کریس باشه ...هوم؟!


جونگده انگشت اشاره ش رو سمت سهون گرفت و هشدار گونه و تهدید آمیز تکون داد :


_اوه سهون . تو خوب بلدی با بکار بردن کلماتی مثل هیونگ حرفای تندت رو محترمانه کنی و مکالمه رو دستت بگیری . جوری که کسی نتونه در جوابت حرفی بزنه. این جزو قوانین باشگاه نیست که کریس حق ورود نداره ولی مطمئنم هیچ کس توی باشگاه علاقه ای به دیدن دوباره کریس اونم اینجا نداره و برخورد افرادی که داخلن شاید از منم بدتر باشه و فکر نمی کنم هیچ کدوممون دفعه قبلی که با هم اومدین اینجا رو فراموش کرده باشه ... نه؟


سهون سرشو جدی تکون داد :


_یادمه هیونگ... ولی مطمئن باش که قرار نیست اون اتفاق بازم تکرار بشه...


_خوبه . امیدوارم ... میرم گاراژ پیش شیو ... پس نیستم ...


کریس درحالیکه از کنار جونگده رد میشد و به سمت در اصلی می رفت گفت :

" Comet "  [Complete]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant