" پارت بیست و سوم - ستاره های دنباله دار "

205 44 3
                                    

با شنیدن صدای قدم هایی که توی محوطه بزرگ استخر طنین انداز میشد آهسته به دیواره استخر تکیه داد و دست های خیسش رو روی صورتش کشید. نفس عمیقی کشید و سرش رو بلند کرد.نگاه شفاف و شادش رو به کریس دوخت که با لبخند مهربونی به اون اندام مردونه زیبا و برف مانند خیره شده شده بود. بدنی که متعلق به کریس بود و حالا قطرات آب مثل تکه های ریز الماس روی اون پوست لطیف به درخشش دراومده بودن :
_صبح بخیر مستر وو...میل دارین قبل از صبحانه برای شنا به من ملحق بشین؟
کریس همونطور که می خندید یک تای ابروش رو بالا انداخت :
_اوه ... چه استقبال خاصی ... با کمال میل...
سهون خندید  و درحالیکه چونه اش رو روی دست های تکیه زده اش به لبه استخر قرار میداد از پشت به شونه های پهن و خوش تراش کریس که در حال تعویض لباس هاش بود خیره شد :
_دیشب تا نزدیک صبح درگیر کارهای شرکت بودی... این مدت هم خیلی خسته شدی هم بخاطر تولد من هم بخاطر مسابقه...خوابت انقدر سنگین بود که فکر نمی کردم به این زودی از خواب بیدار شی...
کریس لباس هاش رو توی کمد مخصوصی آویزون کرد و به سمت سهون برگشت:
_میدونی که هر چقدر هم خسته باشم بیشتر از این ساعت نمیتونم بخوابم و نهایتا توی این ساعت بیدار میشم...
سهون سرش رو تکون داد و ادامه نداد ... می دونست کریس خیلی تمایل نداره وقتی کنار هم تفریح میکنن از کار صحبت کنن...
کریس درحالیکه آماده شیرجه زدن توی آب بود گفت :
_ و البته که هیچ چیز باعث نمیشه از گذروندن تایم تعطیلیم کنار هونیم دست بکشم ... لذت بخش ترین چیز توی این دنیا برای من کنار تو بودنه...همین که کنار تو باشم خستگیم در میره...
رنگین کمان لبخند مانندی روی لب های سهون نقش بست و کریس سریع توی آب شیرجه زد. قطرات آب مثل بارون روی صورت سهون فرود اومدن و اون با خنده سرش رو به طرفین تکون داد ... چند دقیقه ای همونطور که به لبه استخر تکیه زده بود به شنای ماهرانه کریس خیره شد و بعد با یاد آوری چیزی که  انگار فراموش کرده بودن بهش بپردازن نگاهش رو به سقف دوخت و بعد از چند لحظه کلنجار رفتن با خودش ، با صدای آرومی گفت :
_ریس ؟! ...
کریس سرش رو از آب بیرون آورد و درحالیکه به طرفین تکونش میداد تا آب روی سر و صورتش پایین بره و بتونه چشم هاش رو باز کنه کنار سهون ، که شناور روی سطح آب بود، به دیواره استخر تکیه داد :
_جانم هونی ؟!
سهون بعد از مکث کوتاهی پرسید :
_تو از اینکه من اون شب مسابقه با کای رو باختم ناراحتی ؟!
کریس نگاهش رو به نگاه سهون که به تازگی دست از خیره بودن به سقف برداشته بود و به سمت کریس برگشته بود ؛ دوخت و سرش رو به طرفین تکون داد :
_تو قرار بود توی مبارزه با ترس هات برنده بشی و من بهت گفتم که برنده برگرد...
سهون بدون هیچ حرفی منتظر ادامه حرف کریس موند و کریس بعد از چند لحظه سکوت ادامه داد :
_توی زمین زدن ترس هات برنده شدی؟!
سهون سرش رو تکون داد :
_آره ... برنده شدم...
_خوبه ...میدونستم...منم همینو میخواستم...مطمئن بودم که برنده میشی...
_ولی مسابقه...
کریس وسط حرفش پرید و گفت :
_من گرچه به بردنت توی مسابقه هم ایمان داشتم اما حرفی از بردن توی مسابقه نزدم...به تصمیمت احترام میذارم سهون! تو حتی الان که مسابقه رو باختی هم برنده ای...هم در برابر ترس هات و هم توی مسابقه !!
سهون لبخندی زد و آروم گفت :
_ازت ممنونم که همیشه درکم می کنی و به تصمیمات و نظراتم احترام میذاری...
کریس درحالیکه نیشخند میزد دست سهون رو گرفت و با خودش به وسط آب کشیدش :
_حالا که ممنونی برای تشکر از من یه نفس عمیق بکش...
سهون متعجب به کریس خیره شد :
_چرا ؟!
_چون قراره لب هامون به هم بپیوندن و زیر آب عشق بازی کنن...
#18
Moonlight-Ariana grande play
کریس دست هاش رو زیر زانو ها و گردن سهون گذاشت و سهون که منظورش رو به خوبی متوجه شده بود با لبخند شیطونی نفس عمیقی کشید. کریس روی صورت سهون خم شد و لب هاش رو به شهد شیرین لب های سهون رسوند و درحالیکه داشت از عصاره گوارای جاودانگی وجودش رو لبریز می کرد سهونش رو محکم به خودش چسبوند و توی بغلش گرفت و خودش رو به عقب خم کرد . لحظه ای بعد هر دوشون مابین صدای شدید بهم خوردن قطرات آب ، زیر آب فرو رفتن بدون اینکه حتی برای لحظه ای لب هاشون از هم جدا بشه... قطرات آب رقصان و با شادی جسمشون رو در بر گرفته بود و درحالیکه شاهد لغزیدن لب هاشون روی هم دیگه بود توی جشن عشقشون شریک بود...
بعد از مدتی با حس نیاز به اکسیژن از زیر آب بیرون اومدن و درحالیکه قفسه سینه پهن و مردونه هر دو پسر از شدت تند نفس کشیدن و منقبض و منبسط شدن ریه هاشون ، بالا و پایین میشد روبروی هم ایستادن...
وقتی کمی نفس هاشون به حالت عادی برگشت کریس بدون هیچ حرفی سهون رو آروم به گوشه استخر هل داد و بعد از چند لحظه نگاه خیره توی چشم های براق سهون آهسته خم شد و بوسه سبکی به لب های قرمز شده و خیس سهون زد.لب هاش رو با ملایمت مکید و کمی توی دهنش کشید . دستش رو پشت کمر سهون قرار داد تا از برخورد با دیواره استخر اذیت نشه و مسیر لب هاش رو به سمت گونه ها و چونه سهون انتقال داد.
بوسه ای پر از حس رو با لب هاش به سیب گلوی سهون هدیه داد و برای مدتی لب های بی قرارش روی اون نقطه از گلوی سهون قرار پیدا کردن و آروم شدن. گرمی لب های کریس روی گلوی سهون باعث میشد تنش داغ بشه و با لذت سرش رو به عقب خم کنه تا سیب گلوش در تماس بیشتر و راحت تری با اون منبع گرم و مرطوب باشه.
بالاخره لب های کریس تصمیم گرفتن به ادامه مسیرشون بپردازن.بوسه های کوچک و در عین حال عمیقش راهشون رو از گردن سهون پیدا کردن و به سمت سینه ستبرش رفتن...
کریس اون دو ماهیچه گوشتی و قرمز رو روی سینه سهون می کشید  و بعد از هر مارکی که روی پوست برفی رنگش قرار میداد زبونش رو آروم روش می کشید . بوسه هاش رو تا بالای کش مایوی سهون ادامه داد و بعد از اون کمی از سهون فاصله گرفت و به شاهکارش خیره شد...
اون لکه های کبود رنگ که مثل یک یاقوت روی گردن و تن سهون می درخشیدن برند مخصوص کریس وو بودن که با عشق روی اون تندیس سفید رنگ و خوشبو تعبیه شده بودن...اون کیس مارک های ارغوانی رنگ که نشون دهنده این بودن که سهون به کریس تعلق داره و حس مالکیت کریس رو دو چندان می کرد...کریس با نیشخند به نگاه خمار و نفس های عمیق و داغ سهون خیره شد:
_این مارک ها تنها برندی هستن که تحت هیچ شرایطی فروشی نیستن و فقط به اوه سهون تعلق دارن...
سهون درحالیکه نفس نفس میزد گفت :
_من همیشه و همه جا اون برند رو با تعداد زیاد روی بدنم میخوام کریس وو...
کریس لبخندی زد و سهون ادامه داد :
_میخوامت کریس...
کریس متعجب به سهون خیره شد :
_اینجا؟!!!!
_فرق نمیکنه کجا...من میخوامت لعنتی...من تو رو میخوام... همین الان...
کریس با لذت به عطش سهون خندید :
_هون ... عزیزم...اینجا نمیشه...اذیت میشی...بدنت هنوز خسته است ...
سهون اخم کرد و درحالیکه بازوی کریس رو محکم می گرفت جای خودش و کریس رو جابجا کرد و از بین دندون هاش غرید :
_لودگی رو کنار بذار ریس... من تو رو دقیقا الان میخوام...
لب های تشنه اش رو به لب های بهت زده کریس دوخت و بوسه تند و پر حرصی رو شروع کرد...لب های کریس رو با عطش می بوسید و بین لب هاش می کشید...بعد از زدن چند بوسه محکم و عمیق روی لب هاش زبونش رو بین لب های کریس کشید و این بار نوبت سهون بود که طعم دهن کریسش رو بچشه و ازش لذت ببره...
بعد از چند لحظه از کریس جدا شد و به لرزش های پر تنش سینه کریس با شیطنت خیره شد :
_اوممم...نظرت چیه منم روی تنت برندم رو مارک کنم و مهر مالکیت بزنم؟ هوم؟...
کریس نفسش رو سریع بیرون داد و دست هاش رو پشت سر سهون گذاشت :
_منتظر چی هستی؟!
سهون با لبخند روی کریس خم شد و سرش رو توی گردنش برد.اگر کریس قصد داشت امشب از زیرش در بره سهون جوری دیوونش می کرد که نتونه از جاش بلند بشه و مجبور شه اینجا و توی همین لحظه انجامش بده!!
لاله گوش کریس رو آروم بین دندون هاش گرفت و نفس داغش رو روی پوست حساس گردن کریس پخش کرد و باعث شد نفس کریس توی سینه اش حبس بشه.. زبونش رو از زیر گوش کریس تا پایین گردنش کشید و بعد متوقفش کرد. لب هاش رو به ترقوه کریس چسبوند و محکم بوسید.پوستش رو بین لب هاش کشید و بعد از مک عمیقی که بهش زد رهاش کرد.اولین مارک اوه سهون روی ترقوه کریس ثبت شد و استارت مارک های بعدی رو زد. لب هاش رو روی سینه کریس می کشید و نفس های گرمش رو روی تن داغ کریس رها می کرد. کریس تند تند نفس می کشید و نمیتونست بیشتر از این تحمل کنه...آه کوچکی از بین لب هاش خارج شد و باعث شد لبخند شیطانی ای روی لب های سهون بشینه.
لب هاش رو وسط سینه کریس گذاشت و بعد از بوسه ای که بهش زد دندون هاش رو توی پوستش فرو کرد و باعث شد کریس آخ آرومی بگه...زبونش رو روی جای دندون هاش ، که جاشون روی پوست شفاف کریس نشسته بود کشید و از اون به بعد کریس دیگه نتونست در مقابل اصواتی که از گلوش خارج میشدن و حس خوبی که توی شکمش می پیچید مقابله کنه و درحالیکه چشم هاش رو از سر لذت بسته بود پشت سر هم آه می کشید و این وضع آشفته اش به جایی رسید که وقتی لب های سهون روی پوست بالای نافش نشست نتونست بیشتر از اون مقاومت کنه و بازوی سهون رو بین انگشت هاش فشرد و سهون با شیطنت گفت:
_اگه همین الان اقدام نکنی من اقدام به انجام این کار می کنم ریس...انتخاب با توئه
همیشه همینطور بود...هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد و همیشه کریس انجامش میداد. همیشه کریس تاپ بود ولی قوانین خاصی وجود داشت که فقط بین اون دو بود.فقط بین کریس و سهون بود و از سکس این شکلیشون لذت میبردن...سهون هر وقت که دوست داشت میتونست روی بدن کریس بشینه. تنش رو مارک کنه. و حرف های خاص بزنه...درست مثل یک تاپ ! ولی همیشه در آخر جاش رو به کریس میداد و ادامه کار رو به کریس می سپرد و کریس همیشه از این رئیس بازی های سهون لذت میبرد...همیشه اون حالتی که سهون دست هاش رو روی تنش می کشید و لمسش می کرد براش لذت بخش و تازه بود...
کریس جاشون رو دوباره عوض کرد و با حرص گفت :
_تو گور خودت رو کندی اوه سهون و من رو دیوونه کردی...شک نکن که دردناک خواهد بود...
سهون دست هاش رو دور گردن کریس حلقه کرد و لب هاش رو بوسید :
_من عاشق حس لذت بخش همین دردیم که تو بهم میدی...
_خوبه پس ازش لذت ببر...
و همزمان با این حرفش مایوی سهون رو از تنش بیرون کشید و درحالیکه لب هاش رو روی گردن سهون قرار میداد انگشتش رو روی ورودی سهون کشید و بعد از چند لحظه واردش کرد.
انگشتش رو تکون میداد و سهون با صدای عمیقی ناله هاش رو به گوش کریس میرسوند.وقتی انگشت دوم کریس واردش شد صدای ناله هاش بلند تر شد و نفس هاش که روی گوش کریس پخش میشد باعث بی قراری بیشتر کریس شده بود.
کریس انگشت هاش رو از سهون خارج کرد و مایوی خودش رو در آورد.با اینکه به سهون گفته بود که دردناکه و همین جا انجامش میده اما باز هم همون کریسی بود که همیشه مراقب سهونش بود :
_هون...بریم توی اتاقمون؟!...
سهون با حرص چشم های خمارش رو بست و بعد از باز کردنشون دستش رو به عضو تحریک شده کریس رسوند و فشار کوچیکی بهش وارد کرد که باعث شد ناله کریس بلند بشه :
_نگرانی برای من رو کنار بذار و اجازه بده از س/ک/سمون لذت ببریم ریس...
کریس که جدیت سهون رو دید سرش رو تکون داد و به بُعد شیطانی خودش برگشت با فشار کوچکی کمی وارد سهون شد . همزمان عضو سهون رو بین انگشت های دستش گرفت و کمی تکون داد . این کارش باعث شد ناله درد و لذت سهون یکی بشه .
سرش رو به عقب خم کرد و دست هاش رو روی لبه های استخر قرار داد.کریس بعد از چند لحظه دوباره همون کار رو تکرار کرد و این بار کامل خودشو وارد کرد.مدت کوتاهی مکث کرد و سهون با همون صورت جمع شده از دردش نالید:
_حرکت کن کریس...زودباش...
کریس سرش رو تکون داد و بعد از اون آروم حرکت کرد و رفته رفته سرعتش رو بیشتر کرد.کم کم اون حس دردناک از بین رفت و حرکات کریس فقط لذت رو به سهون منتقل می کرد و این لذت وقتی به اوج خودش رسید که کریس نقطه حساس سهون رو پیدا کرد.
دست کریس همچنان دور عضو سهون حلقه شده بود و سعی داشت با تکون دادن دستش دور عضو سهون به بیشتر لذت بردن سهون و به کام رسیدنش کمک کنه.. ضربات عمیق کریس و حرکت دستش تا جایی ادامه پیدا کرد که هر دو همزمان باهم ارضا شدن و با لذت و بیحالی توی آغوش هم رها شدن...
End of #18
کریس بعد از گذشت چند دقیقه درحالیکه سهون رو روی دست هاش بلند کرده بود از استخر بیرون اومد و به سمت صندلی کنار استخر رفت...سهون رو روی صندلی گذاشت و بعد از پوشیدن روبدوشامبرش کنار سهون برگشت. روبدوشامبر سهون رو هم بهش پوشوند و بعد از به آغوش کشیدنش به سمت اتاقشون حرکت کرد.
سهون یک دستش رو دور گردن کریس حلقه کرد و کف دست دیگه اش رو از کناره های روبدوشامبر کریس داخل برد و روی سینه برهنه اش قرار داد :
_خیلی خوب و لذت بخش بود ریس...ممنونم...
کریس بوسه لطیفی روی پیشونی سهون گذاشت و با لبخند ملیحی گفت :
_تو منو دیوونه می کنی سهون...مقاومت در برابرت احمقانه ست!...من هم خیلی لذت بردم عزیزم...
سهون چشم های خمارش رو به کریس دوخت و خندید.کریس در اتاق رو با پاش هل داد و بست.به سمت تخت رفت و سهون رو روی تخت گذاشت.میدونست که سهون بعد از سکس بشدت خسته و خمار میشه و خوابش میگیره و علاوه بر سهون این بار خودش هم به خواب و استراحت نیاز داشت پس کنار سهون روی تخت دراز کشید و درحالیکه سهون رو توی آغوشش می کشید به آرومی زمزمه کرد :
_بخواب عزیزم...
سهون سرش رو تکون داد و با آرامش توی آغوش کریس فرو رفت.سرش رو به سینه کریس چسبوند و بعد از نفس عمیقی که کشید تا عطر تن کریس رو وارد ریه هاش کنه چشم هاش رو بست و توی آرامش وجود کریس حل شد.کریس هم با لبخند سهون رو به خودش فشرد و حین نوازش موهاش کم کم به خواب رفت. فردا قرار بود برای آخرین بار قبل از مسابقه به دیدن دوستانشون برن و همدیگه رو ببینن و بعد از اون فقط استراحت و تمرین مسابقه بود...
شاید اگه کریس میدونست که فردا چه اتفاقی می افتاد کمی بیشتر بیدار میموند و سهون رو محکم تر در آغوش می کشید.شاید اصلا تا فردا نمیخوابید و شاید اصلا روز بعد از خونه بیرون نمیرفتن...
شاید اگه کریس میدونست که سرنوشت هر لحظه بازی جدیدی رو رو میکنه از لحظاتش بیشتر بذت میبرد...شاید اگر سهون میدونست که با چه کابوسی روبرو میشه هرگز نمیخوابید و در مقابل خستگی بدنش مقاومت می کرد... کریس رو بیشتر می بوسید و عطر تنش رو عمیق تر وارد ریه های همیشه تشنه اش می کرد ولی... همه این ها فقط شاید بود...شاید...

" Comet "  [Complete]Where stories live. Discover now