9

420 144 10
                                    

سهون به محض پیاده شدن از تاکسی اطرافو بررسی کرد و پرسید

-"اینجا کجاست؟"

-"این جاده ی پشتی خونمونه احتمالا چون تو تاریکی دیدیش الان بنظرت آشنا نمیاد "لوهان با لبخند مهربونی توضیح داده بود.

-"ممکنه.چرا اینجاییم؟" لوهان ترجیح داد در مقابل این سوال سکوت کنه چون چند لحظه ی دیگه سهون جوابشو میگرفت.

-"آه،پس بخاطر این بود "سهون وارد کافه شد و از اونجایی که به محض ورودش با جونگین روبرو شده بود غرولند کرد" حالا واجب بود اینجارو انتخاب کنی؟"

لوهان با حفظ لبخندش صبر کرد تا جونگین بهشون نزدیکتر بشه.

-"لوهان مثل اینکه بدعادت شدی و هر روز داری مدرسه رو میپیچونی!" جونگین با ابروهای در هم کشیده ولحنی جدی رو به لوهان حرف میزد.

-"من"...

-"مسبب پیچوندن مدرسش منم،دارم به لوهان زندگی واقعی رو نشون میدم".

سهون با لحن از خود راضی و مطمئنش عملا شمشیرشو به سمت جونگین نشانه گرفته بود.

-"ببخشید شما کی بودی؟به جا نیاوردم!"

جونگین یه قدم عقب رفت و با نگاه تحقیر آمیزی سر تا پای سهون رو برانداز کرد.

-"من اوه سهون دوست پسر لوهانم.در تعجبم که اینقدر زود فراموشم کردین!" لحن سهون هم متقابلا تحقیرآمیز بود و بنظر میومد هر دو مرد جوان بسی آتیشی شدن و هر لحظه ممکنه قیامتی به پا بشه" هرچند از این به بعد قراره بیشتر همو ببینیم،اگه فراموشم نکنین بهتره"

-"چی؟ "جونگین قهقهه ی کوتاهی سر داد و با پوزخند عصبی کننده ای گفت"نمیدونم چرا ولی چشمم آب نمیخوره"

-"از چی؟"

-"خب لوهان و تو...میدونم که این رابطه زیاد طول نمیکشه"

-"کیم جونگین "لوهان هشدار داد

-"لوهان تو از کی حرف منو گوش نمیدی؟ "نگاه جونگین الان یه حالت خشمگین پیدا کرده بود.مثل اینکه آوردن سهون به کافه یه اشتباه محض بود.

-"تو خونه در موردش حرف میزنیم"

لوهان برای از بین بردن فضای عصبی به وجود اومده دست سهون رو گرفت و دنبال خودش بیرون کشید چون اگه کمی بیشتر اونجا میموندن صد در صد دعوا میشد و ممکن بود سهون ترکش کنه.هرچند هدف خودشم همین بود ،اینکه سهون بیخیالش بشه؛اما در ضمن نمیخواست ازش دور بمونه.

**********

لوهان با تعجب تو گوش سهون زمزمه کرد -"چرا اومدیم داروخونه؟"

سهون به نظر کمی آروم تر شده بود،از وقتی که کافه رو ترک کردن حدود یک ساعتی میگذشت و نگاه های سهون به نظر ملایم میومد.

Touch my HeartWhere stories live. Discover now