part 3

2.4K 386 74
                                    


یوگیوم با خوشحالی که کمتر روزی ازش دیده میشد پاشو توی دانشگاه گذاشت برای خودش هم عجیب بود اما وجود اون پسر کوچولو حتی بهش انگیزه ی اومدن به دانشگاه هم داده بود

از دور هیکل لاغرش و سرش که پایین انداخته بود و مثل روز گذشته کلاه هودی گشادش موها و صورتش رو پوشونده بود رو دید

قدم هاشو بلند تر برداشت و وقتی به پشت سرش رسید یکی از دستاشو دور شونه اش انداخت

_چه خبر بمی؟

بم بم با ترس از جا پرید و ناخوداگاه یوگیوم رو به عقب هل داد و ازش دور شد و با چشمای پراز ترسش بهش نگاه کرد اما با دیدن اخمای یوگیوم سرش رو پایین انداخت

_این ینی چی؟

بم بم با انگشتاش بازی کرد

_فک کنم بهتره دیگه باهم وقت نگذرونیم....اینجوری بهتره....ممنون برای همه چی

اینو گفت و با سرعت از یوگیوم دور شد و یوگیوم با اخم و‌مشکوک به رفتنش خیره شد جریان چی بود؟اون که دیروز حالش خوب بود و ازین که پیش یوگیومه خوشحال بود اما یهو تصمیم گرفته که بیخیال بشه؟یه چیزی این وسط درست نبود

یوگیوم با کمی عصبانیت به سمت بم بم دوید و  مچ دستش رو گرفت و دنبال خودش کشیدش بم بم که شوکه شده بود سعی میکرد دست یوگیوم رو پس بزنه ولی قدرت یوگیوم خیلی بیشتر بود با بیچارگی به حرف اومد

_یوگیوم....خواهش میکنم ولم کن....لطفا

اما یوگیوم بدون توجه بهش اونو دنبال خودش میکشید بم بم ترسیده بود نه از یوگیوم به طرز عجیبی ازین پسر نمیترسید ازینکه جکسون اونو با یوگیوم ببینه میترسید بم بم دیگه توان تحقیر های جدید رو نداشت

چند دقیقه بعد به پشت بوم مدرسه رسیدن یوگیوم اونو به دیوار بلند پشت بوم چسبوند و خودش با فاصله ی کمی جلوش قرار گرفت و با صدایی که سعی در کنترلش داشت گفت

_چی شده؟

بم بم بدون جوابی فقط سرشو پایین انداخته و لبش رو گاز گرفته بود نمیتونست به یوگیوم  بگه به کسی اعتماد نداشت اگه به یوگیوم میگفت و اون اوضاع رو براش سخت تر میکرد چی؟نه نمیتونست بهش اعتماد کنه

یوگیوم با دستش چونه اش رو ملایم گرفت و بالا اورد و اینجوری بم بم مجبور بود به چشمای یوگیوم نگاه کنه

_بهم اعتماد کن بهم بگو چی شده

بم بم فقط سرشو به نشونه ی منفی تکون داد اون هیچ وقت ادم شجاع یا جسوری نبود

_بهم اعتماد کن من ازت محافظت میکنم نمیزارم دیگه کسی بهت اسیب بزنه

یوگیوم در حالی که با چشمای صادق اش به چشمای براق بم بم خیره شده بود گفت و بم بم با دیدن اون چشما انگار که جادو شده باشه بهش اعتماد کرد

A Bitch Where stories live. Discover now